سایت همسریابی و صیغه نجات ما هم در پیتی بود. از پشت میز که همونطور بی حرکت وای ساده بودم تکون خوردم و به طرفش رفت - اینجا که کسی نبود - شما کجا بودید. فقط یک ربع پشت خط بودم. اولش چیزی نگفت اما با کمی من و من گفت: رفته بودم دستشویی. ...حالا سایت همسریابی و صیغه پارسی کلوب این موقع تو شرکت چکار میکنید.
حتما مجبور بودم که وایسادم. - به هر صورت من اطراف رو هم چک کردم. کسی نبود. شاید خیالاتی شدید. - نه خیالاتی نشدم. من مطمئن - به هر صورت کسی نبود. ...سایت همسریابی و صیغه لیست علاقمندیها خیلی مونده. - سایت همسریابی و صیغه بیاد میرم. - با شه پس من پایین. اما فقط تا یه ساعت دیگه. بعد از اون باید در ا صلی ساختمون رو قفل کن و برم.شما هم نمیتونید بمونید.
یادم افتاد حتما سایت همسریابی و صیغه لیست علاقمندیها
باشه تا نی ساعت دیگه میرم. وقتی رفت باز با شیوا تماس رفت اما باز هم در دسترس نبود. یادم افتاد حتما سایت همسریابی و صیغه لیست علاقمندیها نگهبانه شماره سایت همسریابی و صیغه پارسی کلوب رو داره. ت صمی رفت اگه تا یک ربع دیگه از سایت همسریابی و صیغه یابی خبری ن شد از همین فرشته غوله شماره اش رو بگیرم. به اشپز خونه رفت و زیر چایی رو روشن کردم تا تو این یه ربع دیگه بیکار نباش. تا موقعی که چایی رم بشه همونجا بالا سرش وایسادم. یعنی من خیالاتی شده بودم. ...شاید هم، چون در باز نشد. ..اصلا این روزها گیج میزنم. ..همش هم تقصیره سایت همسریابی و صیغه پارسی کلوب جوجه اردک زشته. یه فنجون برداشت و برای خودم چایی ریخت. صدای در رو شندم که باز شد.
یعنی داشت به تمام معنا ل میزدم به هیکل. اما وقتی صدای امیر رو شنیدم که م شغول صحبت با موبایلش بود. یه نفس راحت کشیدم. این رو میگن سایت همسریابی و صیغه. .. متوجه شدم امیر متوجه حضور من نشده چون یه راست رفت تو اتاقش. مثل یه خان خو ب خونه دار یه چایی خوشرنگ ریخت و به استقبال عشق رفت. در اتاقش باز بود و هنوز م شغول صحبت با موبایلش بود. از صداش معلوم بود خیلی خسته است. سایت همسریابی و صیغه پارسی کلوب: نه. ..فردا صبح ما شین رو میارم در خونتون, نه, فقط یه پاش و سرش شکسته بود. .. رح کرد, . ...
به جون تو همین الان امدم در ها رو ببندم برم...باشه، فعلا. صداش که قطع شد رفت به طرف اتاقش. جلوی در وای سادم. سرش رو به صندلیش تکیه داده بود و چشمهاش رو بسته بود. من نمیدونم چرا این قلب ما بی آهنگ تکنو میزد. دیگه استاد سایت همسریابی و صیغه شده بود واسه خودش. اما چقدر دل براش تنگ شده بود. ای کاش زمان متوقف می شد تا من زمان بیشتری داشت به چهره جذاب و مردانه اش خیره بشم. اصلا سایت همسریابی و صیغه لیست علاقمندیها وقتی چشمهاش بسته بود قابل تحمل تر بود.
آدم رو سایت همسریابی و صیغه یابی نمیزد
حداقل برق چشمهاش آدم رو سایت همسریابی و صیغه یابی نمیزد. هنوز غرق تماشماش بودم که یه دفعه چشم هاش رو باز کرد و سرش رو از تکیه اه صندلی بلند کرد. من دستخاچه شدم و بلند گفت سلام. ایندفعه دیگه چایی نریخت رو دست آخه از قصد پرش نکرده بودم. میدونست وقتی برم پیشش لرزونک میگیرم. ناباورانه گفت: شما هنوز اینجایید ؟! - منتظر شما بودم. ابروهاش رفت بالا و با شیطنت گفت: منتظر سایت همسریابی و صیغه یابی! به روی خودم نیاوردم. حالا خوبه از خستگی داشت تلف میشد.