ا هم یادت باشه چند تا از قرار های شرکت به خورد بدون اینکه خودت ثبت نام در همسریابی داشته باشی. در عوض من انها رو برای خودم دست و پا کردم. دیگه قرار بود کارت نداشته باش اما این خانوم کوچولو نذاشت. (به من اشاره کرد) من از قبل به شرکت. ..زنگ زده بودم و قرار ۳ ماه رو به جلو انداخته بودم اما این ثبت نام در همسریابی همدم کوچولو خود شیرینی کرد و اون نقشه ها رو جور کرد. خیلی هم هوای شرکت رو داشت ثبت نام در همسریابی طوبی. حتی حاضر نشد نقشه هایی رو که ازش خوا سته بودم به من بده. ....بگذری. ...
ثبت نام در همسریابی تبیان قرار بود این بار ضربه آخر رو بزن و نقشه ها ی برج شفق و هدایت رو بعلاوه ساختمان تجاری کسری رو سر به نیست کنم که ثبت نام در همسریابی شیدایی کار خرابی کرد و حالا در خدمت شما هستی. ثبت نام در همسریابی: خیلی پستی مهندس خیلی. ..چقدر به این دادی که اینطور ند زد به زندگیش ثبت نام در همسریابی دو همدم زد و گفت: تو غصه اون رو نخور مهندس. ..
ثبت نام در همسریابی اغاز نو ه معلوم بود
راستی اصلا تصورش رو نمیکردم این خانوم کوچولو با تو سر و سری داشته باشه. از ثبت نام در همسریابی اغاز نو ه معلوم بود بچه زرنگی هستی خوش اومد اما میترسم تنها تنها از لوت پایین نره. ...
ثبت نام در همسریابی تبیان داد زد: خفه شو عوضی، اون دهن کثیفت رو ببند خودم رو به ثبت نام در همسریابی طوبی چسبوندم و نگاه رو از وحدت که با نگاه کثیفش سر تا پای من رو نظاره میکرد، رفت. وحدت کمی نزدیک شد و گفت: فعلا رفتارم بعدا در خدمت هست خانوم کوچولو. ثبت نام در همسریابی طوبی با پاش لگدی به مچ پای وحدت زد که دادش به هوا رفت. خودش رو عقب کشید و با عصبانیت یک کشیده به صورت ثبت نام در همسریابی هلو زد و گفت: خدمت تو هم میرس بچه.اما به موقعش. بعد هم لنگ لنگون از در خارج شد. پیشونی رو روی شونه ثبت نام در همسریابی ذاشت و با گریه گفت:
میکش ثبت نام در همسریابی همدم.
من میترسم ثبت نام در همسریابی تبیان میترسم. ...اگه اون. ..یه بلایی سرم بیاره... ثبت نام در همسریابی دو همدم خودم رو میکش ثبت نام در همسریابی همدم. ...
دهن رو به بازوهای ثبت نام در همسریابی هلو فشار دادم وصدای هق هق گریه ام رو خفه کردم. ثبت نام در همسریابی اغاز نو سرش رو روی سرم ذاشت و گفت: نترس عزیزم هیچ غلطی نمیتونه بکنه. اما من میترسیدم. ...حتی از صدای ثبت نام در همسریابی شیدایی هم معلوم بود که به گفته خوش ایمان نداره حالا دیگه گریه ا م قطع شده بود اما هنوز سر من روی شونه امیر بود و ثبت نام در همسریابی طوبی ه همچنان سرش رو روی سر من گذاشته بود. هیچ کدوم حرفی نمی زدی. فقط صدای نفسامون سکوت انجا رو میشکست. ک کم سردم شده بود. یک ساعتی بود
که اونجا بودی و کم سی سراغمون نیومده بود. دست هم که از پشت بسته شده بود حسابی درد رفته بود. سرم رو از روی از شونه ثبت نام در همسریابی هلو بلند کردم و گفت: من سردمه ثبت نام در همسریابی. - خودت رو بیشتر به من بچسبون - اونطوری که رم نمیش. لبخند کمرنگی زد و گفت: پس بیا ب*غ*ل. اینطوری حتما رم میشی. - واقعا که. ..این موقع شوخیت رفته - شوخی نکردم. مگه نشنیدی که اینطوری رمای بدن به طرف مقابل سرایت میکنه و. .. همون لحظه در باز شد. من و ثبت نام در همسریابی شیدایی این یکی رو دیگه باور نداشتی. _ - سلام مهندس. ..