همسریابی نازیار اناهیتا تعجب کردی؟
ماشینی که جلوی پام ترمز کرد باعث شد یکم برم عقب...... با دیدنش که از ماشین پیاده شد.... جاخوردم.... این اینجا چیکار میکرد تو اینجا چیکار میکنی؟ همسریابی نازیار اومدم دنبالتون! تو؟اومدی دنبال ما؟ همسریابی نازیار اناهیتا تعجب کردی؟ معلومه اصلا باورم نمیشه همسریابی نازیار پیام ها من میلی نداشتم بیام دنبالتون ارسام گفت برو اهان یعنی تو به دستور ارسام اومدی؟. اهورا؛ دستور نه! پس چی؟ همسريابي نازیار خواهش یعنی ارسام از تو خواهش کرد؟! اهورا؛ اره غیر ممکن! همسريابي نازیار برامن هر غیر ممکنی ممکن همسریابی نازیاری پوزخندی زدمو گفتم مگه تو کی هستی اقای مزدا همسریابی نازیار همون کسی که حتی تصورشم نمیتونی بکنی ههههههه مثلا؟
همسریابی نازیار اناهیتا بماند با اومدن نفس بحثمون نصفه موند.... اول نفسو رسوندیم.... بعدشم خودم... خب فعلا اقای همسریابی نازیاری اهورا؛ خداحافظ دلارا خانوم قبلا خانوم مجد بودم همسریابی نازیار ثبت نام لبخند قشنگی زدو گفت قبلا اره ولی الان برام دلارایی اتفاقی رخ داده که شما انقدر مهربون شدید همسریابی نازیار پیشخوان دوباره اخماشو کشید توهم و گفت کی گفته مهربون شدم؟ خود درگیری داریا همسريابي نازیار داری زیاد حرف میزنی دوباره..... پیاده شو که کلی کار دارم با گفتن این حرفش ناراحت شدم بدون خداحافظی خواستم از ماشین پیاده شم که مچ دستمو گرفت...
همسریابی نازیار پیام ها نمیخواستم ناراحتت کنم
ولم کن اهورا؛ دلارا؟ بله اهورا؛ از دستم ناراحت شدی؟ مهم نیست همسریابی نازیار اناهیتا ولی برا من مهم دستمو ول کن میخوام برم اهورا؛ دلارا نگام کن نمیخوام ولم کن همسريابي نازیار دلارا خواهش میکنم با شنیدن خواهش میکنم از دهن اهورا از تقلا کردن دست کشیدم... همسریابی نازیار پیشخوان از من خواهش کرد...... باورم نمیشه... اهورا؛ دلارا؟ برگشتم طرفش چشمام تو چشمای مشکیش قفل شد همسریابی نازیار پیام ها نمیخواستم ناراحتت کنم باش همسریابی نازیار بخشیدیم لبخند شیطانی زدم و گفتم منکه نشنیدم لبخندی زد و گفت اینجوریاس اره همسریابی نازیار ثبت نام خب باشه شرط داره تو قراره بگی ببخشید بعد برام شرطم میزاری همسریابی نازیار اناهیتا باشه میگم ولی شرط داره باشه اول بگو اهورا؛ اول شرط! بگو اهورا؛ فرداشب، شام مهمون من کجا؟
اهورا؛ بام تهران رستوران. اوکی باید فکر کنم همسریابی نازیار پس منم باید فکر کنم بعد بگم ببخشید خب باشه میام همسریابی نازیار ثبت نام باشه ببخشید دلاراخانوم چی نشنیدم بلند تر اهورا؛ ببخشییییید لبخند شیطنت آمیزی زدمو گفتم باید فکر کنم ببینم میتونم ببخشمت یا نه خداحافظ اقای همسریابی نازیاری از ماشین پیاده شدم منتظر خداحافظی همسریابی نازیار ثبت نام نشدم... لبخند زنون وارد خونه شدم...... ایول رستا اخرش این هرکول ازت عذرخواهی کرد.... همون اولم بهش گفتم من با همه فرق دارم.... گوش نداد درمورد کی حرف میزنی؟ با شنیدن صدای همسریابی نازیار پیشخوان جا خوردم سریع لبخندمو خوردم وگفتم سلام سرگرد؛ سلام رسیدن بخیر ممنون همسریابی نازیار ورود درمورد کی حرف میزدی؟
همسریابی نازیار ورود میتونی بری!
درمورد هیچکس سرگرد؛ دوست نداری نگو ولی دروغم نگو ببخشید همسریابی نازیار ورود ببخشید لازم نیست یاد بگیر حرفی که دوست نداری بزنی و محکم بگی نمیخوام بگم دوست ندارم بله شما درست میگید سرگرد؛ بیخیال این حرفا فردا باید بری شرکت اریا مهر بله همسریابی نازیار پیشخوان گزارش لحظه به لحظه بهم بده اطاعت همسریابی نازیار ورود میتونی بری! با اجازه از پله ها سریع بالا تا رسیدم به اتاقم..... لباسامو عوض کردم رو تخت دراز کشیدم...... نگاهی به ساعت مچی روی دستم کردم.... ساعت 9شب بود..... باید زود میخوابیدم که فردا قرار بود برم شرکت اریا مهر با صدای پیام گوشیم.... چشمامو باز کردم... گوشیمو از رو عسلی تخت برداشتمو بازش کردم... خوشبختی ملاقا ِت دوباره چشم های توست.. حتی اگر در نگاه تو، تصویری از رویای باهم بودنمان نباشد.. . شب بخیر... نگاهی به شماره کردم..... شماره ی ناشناس بود...... احتمالا اشتباه فرستاده... دوباره خودمو به خواب سپردم....