با صدای آ شنایی دست از دعا کشیدم. چشمهام رو باز کردم و اشک رو پاک کردم. ثبت نام همسریابی آغاز نو ا شک آلودهمراه با نیما و پدر مادر امیر و پدر مادر من به طرف میومد بلند شدم و خودم رو در ثبت نام در همسریابی اغاز نو انداخت. همونطور که گریه میکردم گفت: ثبت نام در همسریابی اغاز نور دیدی چی شد... .حالا من چکار کنم... اگه امیر من رو تنها بزاره چه خاکی رو سرم بریزم... .
صدای گریه و هق هق همه بلند شده بود. مادرم هم آمد من رو در ثبت نام در سایت همسریابی آغاز نو رفت. گفت: مامان...
ثبت نام سایت همسریابی اغاز نو کن داد
چکار کن دستش رو روی پشت به حرکت آورد و گفت: ثبت نام سایت همسریابی اغاز نو کن داد زدم: . . .... خودت به من رح کن... همون لحظه در بزرگی که امیر رو برده بودن باز شد. همون پرستار قبلی با یه مرد مسن که روپوش سفید تنش بود امدن بیرون. همه به سمت اونها رفتن و هر کس سوالی میکرد.
فقط من همونجا وایسادم و چشم به دهن اون مرد دوخت. مرد ماسکش رو از روی صورتش برداشت و به من نگاه کرد. همه ساکت شدن. لبخند زد و سرش رو تکون داد. فقط گفت: ثبت نام در همسریابی اغاز نو شکرت وبعد چشمهام سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمیدم. صدای آب میومد. آهسته چشمهام رو باز کردم. نور کمی ثبت نام سایت همسریابی اغاز نو رو اذیت کرد اما کم ک عادت کرد.
ثبت نام در همسریابی اغاز نور ۱۴۰۱ شیر آب رو بست
به طرف صدا بر گشت. ثبت نام همسریابی آغاز نو داشت د ستش رو میشست. ثبت نام در همسریابی اغاز نور ۱۴۰۱ شیر آب رو بست و بر گشت چشمش به من افتاد - ثبت نام در سایت همسریابی آغاز نو، عروس خانوم. چه عجب میخواستی حالا حالا ها بیدار نشی. لبخند زدم. - نیگشت رو ببند. خجالت هم نمیکشه. عروس هم عروسهای قدی. یه حجب و حیایی داشتن. دیشب جلوی اون همه آدم میگفت من امیر و میخوام. من موندم تو خجالت نکشیدی. تازه یاد امیر افتادم سریع روی تخت نی خیز شدم و گفت: از امیر چه خبر - از رو که نمیری
لوس نشو ثبت نام در سایت همسریابی آغاز نو خندید و گفت: اول سلام. دوم اینکه آقا سور و مور گنده رو تخت دراز کشن. - ثبت نام در همسریابی اغاز نور خوبه - از تو بهتره. حد اقل دو ساعت بعد از عمل به هوش امد. اما تو از دیشب تا حالا که ظهره لنگات رو دادی هوا خجالت هم نمیکشی. - میخوام ببینمش - مگه کشکه. اول از همه که باید سرمت تموم بشه، بعدش هم خانواده داماد باید بیان بله رو بگیرن بعد به شما اجازه ملاقات داری در اتاق باز شد و مادرم به همراه آقام داخل شدن. با دیدنشون اشک در اومد.
مادرم سرم رو در ثبت نام در همسریابی اغاز نو رفت و گفت: حالت خوبه عزیزم ثبت نام همسریابی آغاز نو جواب داد: خاله جون این از من هم بهتره. تو رو ثبت نام سایت همسریابی اغاز نو یه نگاه به رنگ و روش بندازید رو به مادرم گفت شما از کجا متوجه شدید. ا شکش رو پاک کرد و گفت: وقتی دیروز دیدم دیر کردید و تلفنت رو جواب نمیدی نگرانت شدم. ثبت نام در همسریابی اغاز نور ۱۴۰۱ هم هستی بدون تو اومد که دیگه دل تو دل نبود چشمام از حدقه در اومده بود، قلبم تند میزد و لکنت زبون گرفتم. حال اشکان هم تعریفی نداشت و مات به نوید بود. امیر کمی از تکیه گاهش فاصله گرفت. _ ثبت نام در همسریابی اغاز نو یعنی انقد بی خبر دیگه؟ دمت گرم رفیق. _ خیلی یهویی شد. نتونستم زودتر بهت بگم. پریسا جیغ کوچیکی کشید