باید هم بخندی. من هم جای تو بودم میخندیدم. بعد در حالی که مشت رو به سینه ام میزدم ادامه دادم فقط از خدا میخوام، خودش حق رو از این پسره بگیره. که کارش یه جا لنگ بشه وبه التماس افتادن بیوفته، سایت همسریابی سن بالا که.. . اه بس کن دیگه گروه سن بالا تلگرام مثل این پیرزنها غر میزنی خوا ست یه جواب آبدار بهش بدم که در شرکت باز شد و شیرین خانوم با شوهرشون وارد شدن. پریدم ب*غ*لش. شیرین: آی یواشتر بچ افتاد زدیم زیر خنده. رو به فرید گفت: آقا فرید گپ واتساپ سن بالا شدنتون رو تبریک میگ ممنون سایت همسریابی سن بالا شیرین گفت: مهندس هست آره، یه لحظه ب شین به شیو ا بگم خبرش کنه.. ..را ستی، این گروه سن بالا تلگرام هستش، همون که تعریفش رو کردم.
رو به گپ واتساپ سن بالا گفت
خیلی صمیمی با هم دست دادن.رو به گپ واتساپ سن بالا گفت: میری به مهندس بگی خانوم شجا عی اینجاست و باهاش کار داره گروه واتساپ زنان سن بالا سری تکون داد و به طرف اتاق مهندسین رفت. شیرین: چه ملوسه. به نظر دختر خوبی میاد آره، خیلی دختر خوبیه دست رو رو شکمش ذاشت و گفت: حال جوجوی من چطوره ؟ اون که خوبه، اما من حال تعریفی نداره، هر چی میخورم عق میزنم، دکتر میگفت شاید تا ۴ ماه آینده همینطوری باش با صدای امیر که با فرید احوالپرسی میکرد بر گشت. شیرین هم با انها احوالپرسی کرد و با هم به اتاق کار سایت همسریابی سن بالا رفتن. روی یکی از صندلیها نزدیک میز نشست. ناکس گروه سن بالا تلگرام از فرصت استفاده کرد و اومد بیرون. رو به گپ واتساپ سن بالا گفت: با کار چطورید ؟
گروه واتساپ زنان سن بالا که لخش از خجالت سرخ شده بود
گروه واتساپ زنان سن بالا که لخش از خجالت سرخ شده بود گفت: زیاد سخت نیست اما خب دقت زیادی میخواد نگران نبا شید، خانوم صداقت که خب از پس کارها برامدن، مطمئن شما ه میتونید بعد رو به من گفت: جریان سرامیک ها روگفتید شیوا: سرامیک، جریان چیه؟ گفت: آخه تعریف کردنی، نیست گروه سن بالا تلگرام: اختیار دارید من که هروقت یادم میوفته کلی میخندم بعد هم خودش جریان رو تعریف کرد اونقدر بامزه میگفت که خود من هم خندم رفته بود. گروه واتساپ زنان سن بالا هم با خنده هی سر برای من تکون میداد.
یه لحظه تلفن زنگ خورد و گروه واتساپ زنان سن بالا مجبور شد وشی رو برداره، البته برای اینکه خنده اش نگیره کج ن ش ست که به خودش مسلط باشه و با دیدن خنده من خنده اش نگیره. این نی ما هم که ول کن نبود.آرم گفت: اونجاش خ نده دار بود که امیر رو زمین افتاده بود و با حرص نوشته ها رو یکی یکی پاک میکرد از تج س سایت همسریابی سن بالا تو اون وضعیت خندم بیشتر شد طوری که گپ واتساپ سن بالا به من و نیما اشاره کرد ساکت باشی. اما خندمون بند نمی امد. در کل همیشه همینطوریه.وقتی میخوای نخندی بدتر خنده ات میگیره. از شانس من هم همون موقع در اتاق امیر باز شد و همشون امدن بیرون.