دستش میلرزید و دلش بیشتر! این جماعت چرا اینگونه بودند! بخاطر یک عشق قدیمی! طاقت نیاورد؛ سرش را روی دست ثبت نام در سایت همسریابی توران قرار داد و هق هقش فضا را پر کرد! یاس، نگام کن! سرش را بلند کرد؛ ناراحتی از چشمهای ثبت نام در سایت همسریابی توران 81 میبارید! تموم شد عشق من؛ همه چیز تموم شد! آروم باش! آب دهانش را همراه بغضش قورت داد و پرسید: -تو میدونستی اردوان این کارو کرده؟ ثبت نام در سایت همسریابی توران ۸۱ فقط سرش را به معنیه "آره" تکان داد که یاس دوباره پرسید: -الان کجاست؟ - فرار کرده؛ با زنش!
ثبت نام سایت همسریابی توران 81 چشمهایش را محکم روی هم قرار داد و دوباره اشکهایش جاری شدند! صدای زنگ موبایلش بلند شد و این بار ثبت نام سایت همسریابی توران بود؛ جوابش را داد و گفت بیاید بیمارستان! بیشتر از یک ساعت طول کشید تا ثبت نام سایت همسریابی توران برسد و هوا کاملا تاریک شده بود! یاس تمام اتفاقات را مو به مو برای یاسین نگران تعریف کرد و مثلا فردا صبح سال نو بود! چه عجیب! چه سال نوِ خوبی میشد! کنار ثبت نام در سایت همسریابی توران با هرم دستاش، با حسِ بودنش، با امنیت شونه هاش! بی شک سال فوقالعاده ای میشد!
خانم یاسِ آدینی آیا به بنده وکالت میدهید شما را با مهریه ی یک شاخه گل ثبت نام سایت همسریابی توران 81 و یک سکه تمام بهار آزادی به عقد دائم آقای ثبت نام در سایت همسریابی توران در بیاورم؟ نه رفت گل بچیند نه گلاب بیاورد؛همان دفعه ی اول نگاهش را بالا برد و خیره تو چشمهای ثبت نام سایت همسریابی توران گفت: -بله! صدای دست و صوت جمعیت بلند شد و یاس لبخند زد! چه روز خوبی بود! خوب برای یک لحظهاش بود! فوقالعاده بوداین فیلم را روزی ده بار هم میدیدند باز یاس فکر میکرد کم است!
ثبت نام در سایت همسریابی توران 81 کنترل را در دست گرفت
ثبت نام در سایت همسریابی توران 81 کنترل را در دست گرفت و در حالی که تیوی رو خاموش میکرد گفت: -بسه دیگه عشق من، چه خبره! ثبت نام سایت همسریابی توران 81 سرش را که روی پای ثبت نام در سایت همسریابی توران ۸۱ بود را بالا برد و گفت: -خب چیکار کنم حوصلم که سر میره میام میشینم جلو تیوی میبینمش! ثبت نام در سایت همسریابی توران خم شد؛ پیشانیه یاس را با تمام عشقش بوسید و گفت: -تا چند وقت دیگه کلاسات شروع میشه دیگه وقت سر خاروندم نداری چه برسه حوصلت سربره!
با یادآوری دانشگاه ناخودآگاه بغض کرد؛جای لیندا هنوز هم برایش خالی بود! با اینکه یک سال گذشته بود اما یاس هنوز هم گاهی با مرور خاطراتشان یا لبخند میزد یا بغض میکرد! آهی کوتاه کشید و گفت: -کاش نمی اومدیم تهران ثبت نام در سایت همسریابی توران ۸۱؛ دلم برای دانشگاه اصفهان تنگ شده! ثبت نام در سایت همسریابی توران 81 دستی روی صورت ثبت نام سایت همسریابی توران 81 کشید و گفت: -گل من، مگه قرار نشد دیگه راجب این قضیه صحبت نکنیم! یاس حرفی نزد؛می دانست ثبت نام در سایت همسریابی توران 81 از آن شهر متنفر است!
ثبت نام در سایت همسریابی توران ۸۱ پرسید
چند ثانیه به سکوت گذشت که ثبت نام در سایت همسریابی توران ۸۱ پرسید: -میخوای بریم شام بیرون؟ - نه؛دلم لازانیا میخواد خودم درست میکنم! ثبت نام در سایت همسریابی توران آرام نوک دماغ یاس رو کشید و گفت: -پس چه عالی، منم برم یه دوش بگیرم بیام. یاس بلند شد؛بعد از اینکه تیوی را زد روی شبکه ی موزیک و موهایش را که طبق معمول ثبت نام سایت همسریابی توران 81 از کش باز کرده بود را جمع کرد و رو به ثبت نام در سایت همسریابی توران 81 که با لذت نگاهش میکرد گفت: -دِ پاشو تنبل خان، به چی خیره شدی؟ ثبت نام در سایت همسریابی توران بلند شد.