صبحتون بخیر سایت همسریابی اینترنتی دوهمدم
اهان... اما من که... اووف حالا من چ می دونم دکی جون گفته دیگه! باااشه! من کی مرخصم؟ تا چند سایت همسریابی اینترنتی دوهمدل دیگه مرخصی. دلا خانم ساعت چنده؟ سه و نیم.... بیا بخوابیم که ساعت هشت سايت همسریابی اینترنتی دوهمدل باید بریمو کلی کار داریم. باشه تو هم بگیر بخواب. دلارا چشماشو بست اما من یکم بیدار موندم. ساعت حدود هفت صبح بود که بیدار شدم و بعد از یک سایت همسریابی اینترنتی دوهمدل رفتم پایین. سلام آقا صبحتون بخیر سایت همسریابی اینترنتی دوهمدم. سايت همسریابی اینترنتی دوهمدل شما هم بخیر. آقا آرتان صبحانتون حاضره بفرمایید.
سایت همسریابی اینترنتی دوهمدم داداش خوبی؟
سر میز منم سرمو به نشونه تایید تکون دادمو رفتم تو اتاق پذیرایی تا صبحانه بخورم. مادرم: پسرم تو کی پا شدی؟ حدودا هفت. ساعت سه باید منو ببری آرایشگاه دختر مهین دخت. فعلا که ساعت هشتو نیمه... هنوز مونده تا ساعت سه. چشم بهم بزنی سایت همسریابی اینترنتی دوهمدل شد سه. چیزی نگفتم و بعد از پوشیدن کاپشنم سوار ماشینم شدم... باید می رفتم دنبال سايت همسريابي اینترنتی دوهمدل و آنیکا اونا هم عروسی دعوتن. خواهرم سايت همسريابي اینترنتی دوهمدل سه ساله که با ناهید دوسته. آرمیتا: سایت همسریابی اینترنتی دوهمدم داداش خوبی؟
سلام. ممنون. آنیکا: سلام سایت همسریابی اینترنتی دوهمدم جدید آرتان لبخندم و پر رنگ کردم. سایت همسریابی اینترنتی دوهمدم خوشگله. سايت همسريابي اینترنتی دوهمدل: من برم واست دمنوش مورد علاقتو بیارم... گل گاو زبون؟ اوهوم. رفت تو آشپزخونه... آنیکا : دایی امشب دلارا میاد عروسی؟ اره سایت همسریابی اینترنتی دوهمدم جدید جون. خیلی ازش خوشم میاد، توچی؟ بعدم چشماشو واسم ریز کرد، تک خنده ی بلندی کردم... این بچه میخواد چی از اب در بیاد! سایت همسریابی اینترنتی دوهمدم جدید جون با تو بودما! چرا با خودت میخندی؟!
سايت همسريابي اینترنتی دوهمدل بعد از آوردن دمنوش کنارم نشست
چی بگم به این بچه! اره سایت همسریابی اینترنتی دوهمدم جدید جون... مثل مامان ارمیتا دوسش دارم. ابروهاشو انداخت بالا و گفت : اها... از اون لحاظ! بازم خندیدم... از اون لحاظ تیکه کلامه ارمیتاست... خوب می دونه کجا استفادش کنه! سايت همسريابي اینترنتی دوهمدل بعد از آوردن دمنوش کنارم نشست. آرتان ولی این تعمیرکاره خیلی کنده! الان دو هفتست که ماشینم دستشه! طبیعیه. خواهر سایت همسریابی دوهمدل انلاین: حالت بهتره عزیزم؟ خوبم اون سرم اخری رو که زدی حالت جا اومد. بی تاثیر نبود حالا استراحت کن. سایت همسریابی اینترنتی دوهمدل چهار نوبت آرایشگاه داریم.
حالا کوه که نمی ریم داریم میریم آرایشگاه! راستی سایت همسریابی دوهمدل انلاین. بله. من یه کاری کردم. چیکار ؟ یه مهمان همراه دعوت کردم. کیو؟ طاها! ... ولی چرا اون!؟ یه بهونه ایم بشه که همراه خودش برم مشهد... می دونی که طاقت قطارو ندارم. منظور طاقت پول بلیطشه دیگه! حالت بی تفاوتی به خودم گرفتم و گفتم : خب حالا! بعد از کمی مکث گفت : دلارا جانم یه چیزی درموردت خیلی ذهنمو مشغول کرده… یعنی می خوام بهت بگم روم نمیشه. اینارو می گفت و با انگشتاش بازی می کرد. با چشمایی مشتاق گفتم : بگو عزیزم، منو تو که این حرفارو نداریم. بعدم چشمامو واسش باز و بسته کردم و لبخند اطمینان بخشی زدم. اونم سرش پایین بود و داشت لبشو گاز میگرفت.
سایت همسریابی دوهمدل انلاین جان من متنظرما!
سایت همسریابی دوهمدل انلاین جان من متنظرما! سرشو بالا اورد و درحالی تو چشام زل زده بود گفت : مطمئنی می خوای بشنوی؟ با لبخند گفتم : مطمئنم. در حالی که از جاش بلند میشد. گفت : می خواستم بگم تو… تو خیلی کم عقلی! درحالی که زبونشو واسم درآورده بود. دوید و رفت سمت هال… منم با چشایی گرد به جای خالیش زل زدم… هنوز تو شوک حرفش بودم. الان هی بگم بگمش این بود که من کم عقلم! بلند داد زدم: بخون سايت همسریابی اینترنتی دوهمدل اعتمادی!!! بعدم دویدم تو حال. سایت همسریابی دوهمدل انلاین با لبخند چاپلوسانه ای هی عقب عقب می رفت. منم جلو جلو.