جیغ سایت شوهریابی کرمانشاه
پشت سرش صدای یک دختر که با گریه گفت: -اما من نمیدونستم سایت شوهریابی کرمان به بهانه ی مدلینگ شدن آوردی منو اینجا بعدشم گفتی باید تا چند ماه سفارش بگیرم گفتم چشم، گفتی اینجا بمونم کنارت گفتم چشم، اما قرار نبود منو وارد باند قاچاق کنی، قرار نبود مواد فروشی کنم، تو نامردی کردی. .. صدای برخورد چیزی با دیوار آمد و جیغ سایت شوهریابی کرمانشاه و منی که قلبم تو دهنم بود. کیسه ها از دستم ولو شدند رو زمین فقط فرار کردم، کفشهایم را پیدا نکردم و با پایی برهنه دوییدم، حیاط به نظرم خیلی بزرگ می آمد که تمام نمیشد! ای لعنت بهت فرانک، نه نه لعنت به من که باهات نیامدم، به در که رسیدم نفهمیدم چگونه بازش کردم اما با صدای سایت شوهریابی کرمانی که داد زد: -کجا؟ سرجایم متوقف شدم و در حالی که در را کامل باز میکردم برگشتم سمتش.
روبرویم ایستاده بود و با اخم نگاهم میکرد، چند ثانیه مکث کرد و باز پرسید: -کجا میرفتی؟ بزور دهن باز کردم و جواب دادم: -میرم سایت شوهریابی کرمانشاه را برسونم! ابروی چپش بالا رفت و به تمسخر گفت: -عه...پس کو سفارشا؟ جوابی ندادم، پوزخندی زد و باز گفت: -از تو دوربین دیدم موش بازی در میاوردی، واسه چی پشت در گوش وایستاده بودی؟
حدس میزدم سایت شوهریابی کرمانشاه باشد
هل کردم، حالا چیکار بکنم، بی فکر محکم هلش دادم عقب، چون سایت شوهریابی کرماند غیره منتظره بود چند قدم عقب رفت و من به سرعت از در بیرون رفتم و با تمام توانم با آن پاهای برهنه دوییدم و دیدم که دنبالم میاید. نفس کم آورده بودم و قلبم بیامان میزد، صدای زنگ موبایلم می آمد و حدس میزدم سایت شوهریابی کرمانشاه باشد و نمیتوانستم توقف کنم و جواب دهم. فقط میدوئیدم و میدوئیدم! آنقدری با سرعت که مطمئن بودم اگر توی مسابقه دو شرکت میکردم اول میشدم جلوی یک درختی ایستادم و نفس نفس زنان دستم را به زانو زدم و چندباری پشت سرهم نفس عمیق کشیدم..
با شنیدن صدایِ پایی درد بدی از ترس توی سرم پیچید و با فکر اینکه سایت شوهریابی کرمان هست جیغ کوتاهی کشیدم و پریدم تو کوچه ی تاریکه بغلی و دوباره دوییدم، چند ثانیه برگشتم عقب تا ببینم کسی هست یا نه و تا برگشتم به جلو با نوری که تو سایت شوهریابی کرمان افتاد، دستم را محافظ چشمهایم گرفتم و یک لحظه احساس کردم روی هوا هستم و بعد محکم با زمین برخورد کردم و درد بدی توی تمام بدنم پیچید و طولی نکشید که چشمهایم روی هم رفت.
با احساسِ اینکه کسی دستم را فشار میدهد سایت شوهریابی کرمان را باز کردم، سرم خیلی درد میکرد و انکار وزنه ی هزار کیلویی رویش بود! نگاهم را سمت راست برگرداندم، با دیدنِ نهال که نگران و با چشمهایی اشکی نگاهم میکرد، لبخندی کوتاه و پر از درد روی لبهایم نشست و آرام پرسیدم: -چی شده؟ نهال کمی روی صورتم خم شد و گفت: -تصادف کردی. یادت نمیاد؟
زنگ زدم یه سایت شوهریابی کرمانی
چشمهایم را بستم و با کمی فکر تمام اتفاقات جلوی چشمهای بسته ام جولان دادند. آهی بلند کشیدم که قفسه ی سینه ام درد گرفت، اخمهایم تو هم رفت و سایت شوهریابی کرمان را باز کردم، روبه نهال که هنوز نگاهم میکرد پرسیدم: -تو از کجا فهمیدی؟ - بهت زنگ زدم یه سایت شوهریابی کرمانی جواب داد گفت باهات تصادف کرده و الان بیمارستانی آدرس گرفتم سریع اومدم.
دستم را سمت سرم بردم و گفتم: -اصلا نفهمیدم چیشد، هنوز بخیه های تصادف قبلی برداشته نشده. سایت شوهریابی کرمانه بوسه های کوتاه روی گونه ام نشاند و گفت: چیز مهمی نیست، فقط قفسه ی سینه ات یکم آسیب دیده، بخیه های سرتم تا چند روز دیگه برداشته میشه.