هر دو مشغول صحبت بودن. هردو بر شتن طرف من. گفت: سایت دوستیابی و صیغه تلفن با شما کار داره. بر گشت سر میزم. دل بد جور ه*و*س چایی کرده بود. رفت آ شخز خونه. یه قوری، کم تری پ یدا کردم. ا ما هرچی گشتم از چا یی خبری نبود. (اه، اه، اه،. . . . اینها دیگه کین.این سایت همسریابی با شماره
رو بگو دلش نیومده یه چایی بخره بگذاره اینجا همونطور که غر میزدم دوباره تلفن زنگ زد. بیخیال چایی شدم و گوشی رو برداشت. یه کانال ازدواج موقت با عکس بود از یه شرکت دیگه که یه سری ارقام رو میخواستم بنویسم. هرچی رو میز گشت از یه خودکار و ورق سفید خبری نبود. در کیف رو باز کردم و مداد چشم رو در آوردم و شروع کردم به نوشتن کف دست. اما جا کم آوردم. سایت دوستیابی و صیغه اون خانوم که انگار کسی دنبالش کرده بود. سایت همسریابی با شماره
رو زدم بالا و بقیه ش رو رو دست نوشت. هنوز کارم با این تلفن تموم نشده بود که اون خط روشن شد. تلفن تا ظهر، یکی دوبار بیشتر زنگ نخورد. این شکم هم که کنسرت گذاشته بود وا سه خودش. به ساعت نگاه کردم ۱: ۳۰ بود. همه هم جز کانال ازدواج موقت با عکس
سایت ازدواج موقت با عکس پیداش شد
و نیما رفته بودن برای ناهار. صبر کرده بودم که سایت دوستیابی و صیغه خودش بگه برم.دست رو زیر چونه ام ذاشت و منتظر شدم. بلاخره سر و کله آقا با سایت ازدواج موقت با عکس پیداش شد و با هم از اتاقش امدن بیرون.بلند شدم و ایستادم بلکه نشون بدم هنوز اونجام چون آقا مشغول صحبت بود. امیر با دیدن من حرفش نیمه موند. یه لبخند خیلی کوچولو اومد رو لبش و گفت: زغال بازی میکردین؟ جدی گفتم: ببخشید چیز خنده داری دیدید؟! بعد هم رو به کانال ازدواج موقت با عکس
گفتم: مگه من با شما شوخی دارم. سایت ازدواج موقت با عکس هم خیلی جدی گفت: بنده هم با شما شوخی ندارم پس منظورتون از این حرف چیه ؟! یه نگاه به صورتتون انداختید؟
سایت همسریابی با شماره لبخندش پررنگ تر شد
دست رو به صورت کشیدم مگه صورت چشه با این کارم سایت همسریابی با شماره لبخندش پررنگ تر شد اما سرش رو انداخت پایین که من متوجه خندش نشم. یه دفعه فهمیدم چه خبره به کف دست نگاه کردم و گفت: وای... همش پاک شد سایت دوستیابی و صیغه و نیما با تعجب به نگاه کردن. گفت: از شرکت معراج زنگ زدن و گفتن اون محا سبات شما در ست بوده. بعد هم یه سری ارقام دادن گفتن باید به سایت ازدواج موقت با عکس پرونده ی که اینجا هست، مطابقت کنید. کانال ازدواج موقت با عکس
گفت: پس بالاخره تماس رفتن.خب کجاست؟ چی کجاست؟ همون ارقام دیگه. سرم رو پایین انداخت و گفت: کف دست نوشته بودم اما پاک شده. جدی گفتم: ببخشید چیز خنده داری دیدید؟!