بهتره سایت اغازی نو دیگه برین
من و نازنین دیگه باید بریم. در خواب گاه رو می بندن... باز هم از زحمات شما و سایت همسریابی اغاز نو ممنون. خواهرم تو راهه داره میاد بهتره سایت اغازی نو دیگه برین... آقای موسوی، یه خواهشی از شما داشتم. آرام گفت: بله بفرمایید. ازتون خواهش می کنم که این موضوع رو... هنوز صحبتم تمام نشده بود که سایت اغاز گفت: خواهش می کنم خانم اطمینان داشته باشید. یعنی حاضرید قسم بخورید که خودم از گفتن بقیه ی حرفم شرم کردم و دگر ساکت شدم. سایت آغاز نو به نشانه ی تاکید گفت: گفتم که شما، نگران چی هستین. زمزمه وار گفتم: باز هم ازتون ممنونم.
آن قدر از سایت اغاز نو جستجوی کاربران گفت تا خودش هم خسته شد
ازش خداحافظی کردیم. خسته و کوفته به خواب گاه رفتیم تا به خانه رسیدم دو تا قرص سردرد خوردم و روی تخت دراز کشیدم من سکوت کرده بودم اما سایت اغاز نو همسریابی آن قدر از سایت اغاز نو جستجوی کاربران گفت تا خودش هم خسته شد. صبح که از خواب بیدار شدم ساعت ده و نیم بود نازنین بی سر و صدا داشت درس می خواند روی تخت نشستم. با دیدنم گفت: سلام مژگان. ساعت خواب! لبخندی زدم و گفتم: همه که مثل تو سحر خیز نیستن! مژگان وقتی تو خواب بودی خانم موسوی زنگ زد و ازمون تشکر کرد. با شنیدن نام موسوی بهت زده به نازنین نگاه کردم، سایت همسریابی اغاز نو خنده ای کرد و گفت: چیه؟ خواهر سایت اغاز رو می گم. کلی معذرت خواهی کرد وگفت یه قرار بذاریم هم دیگه رو ببینیم!
خلق و خوی سایت اغاز نو همسریابی صد برابر با من تفاوت داشت
کنجکاو پرسیدم: تو می خوایی بری؟ به نظرم زن بدی نیست خب معلومه که می رم. خلق و خوی سایت اغاز نو همسریابی صد برابر با من تفاوت داشت او همیشه خوش بین بود بر عکس من که همیشه احساس بدی داشتم آرام در حالی که گیج و منگ بودم رو به نازنین گفتم: بهتره نریم نازنین. اون می خواد بپرسه جریان چی بوده. نازنین لحظه ای فکر کرد و سپس به من نگریست و گفت: نکنه به خواهرش گفته! یک لحظه به شک افتادم و نگران شدم فرزین قسم خورده بود که در مورد من حرفی به کسی نزند حالا چه طور ممکن بود زیر قول خود زده باشد نازنین دوست داشت با خواهر سایت آغاز نو آشنا شود، اما از من می ترسید چون می دانست روی این موضوع حساس هستم.
باید معمای راز داری سایت اغاز برایم حل می شد
خواهر فرزین هم دست بردار نبود و در آخر با اصرار قرار شد ساعت نه و نیم صبح فردا در پارک نزدیک بیمارستان هم دیگر را ببینیم. مثل دانه های گندم که روی ساج داغ ریخته باشند بی تابی می کردم. باید معمای راز داری سایت اغاز برایم حل می شد صبح طبق قولی که داده بودیم سر قرار حاضر شدیم. من استرس زیادی داشتم اما سایت اغاز نو همسریابی خون سرد و آرام به نظر می رسید هر دو روی نیم کت نشستیم و بعد از ده دقیقه سایت اغاز نو جستجوی کاربران پا به پای خواهرش آمد. چشمم به خواهرش افتاد که از دور زیبا به نظر می رسید.
سایت همسریابی اغاز نو که دختر خوش مشربی بود خودش را آماده ی احوال پرسی کرد و من دست پاچه خودم را گم کرده بودم. خواهر فرزین جلو آمد و صمیمانه با هردوی ما رو بوسی کرد. فرزین بعد از سلام ما را به هم معرفی کرد و سپس احوال مرا جویا شد قدش بلند بود و من برای دیدنش باید سر بلند می کردم آرام جوابش دادم با تعارف خواهر سایت اغاز نو جستجوی کاربران که سايت اغاز نو نام داشت روی صندلی های سنگی که میز هم داشت نشستیم سایت اغاز کنار خواهرش و رو به روی من نشست فرانک شروع به صحبت کرد سخنرانی خوبی هم بود. درست مثل نازنین. سايت اغاز نو گفت: فرزین برای من گفته که سایت اغازی نو چه قدر توی درد سر افتادین ما رو شرمنده کردید.
ما فکر کردیم بدون تشکر از سایت اغازی نو بریم دور از ادب باشه
نگاهی به سایت آغاز نو انداخت و ادامه داد: ما فکر کردیم بدون تشکر از سایت اغازی نو بریم دور از ادب باشه. سایت اغاز نو همسریابی گفت: خواهش می کنم ما که کاری نکردیم. فرزین از جمع عذرخواهی کرد و سپس گفت: اگه اجازه بدید می خواهم همه اتون رو به آب هویج بستنی دعوت کنم. سایت همسریابی اغاز نو پیشاپیش تشکر کرد و تعارف کرد که زحمت نکشد. من مثل عروسکی گنک و لال فقط ناظر بودم. بعد از رفتن فرزین، فرانک گفت: بار اولش نیست که بستری می شه. هر چند وقت یک بار این طوری می شه. سايت اغاز نو صحبت می کرد و من از شدت استرس نمی توانستم سر بلند کنم.
یعنی سایت اغاز نو جستجوی کاربران در مورد من چه چیزی گفته
یعنی سایت اغاز نو جستجوی کاربران در مورد من چه چیزی گفته. حالا خواهرش راجع به من چه فکری می کند. در همین افکار غوطه ور بودم و خود خوری می کردم که فرزین با بستنی آمد بستنی ها را تقسیم کرد من طاقت جو حاضر را نداشتم و دوست داشتم آن ها را ترک کنم. موقع خوردن بستنی عصبی نگاهی به فرزین انداختم که او متوجه شد بالاخره بعد از نیم ساعت دعاهایم کار ساز شد و بعد از خوردن بستنی ها سایت آغاز نو گفت: سايت اغاز نو جان دیگه دیر می شه باید راه بیافتیم.