-چه داماد شدنی مادر من؟ هنوز که چیزی نشده! خوبه همه چی رو مامانی بهتون گفته که اینجوری میگین؛ باید سایت ازدواجهلو بیاین بعد. -خب دختره چهطوریاست؟ به دل میشینه یا نه؟! -عالی مامان! یعنی ببینیش عاشقش میشی. -تو عاشق شدی بسمونه، دیگه عاشق شدن من پیش کش! -مامان چی شده هی تیکه میندازی ؟! -دیگه چی میخواستی بشه؟! مامانیت قبل از من میفهمه که پسرم عاشق شده
ازدواج سفید چیست سایت هلو و طایفه باباش!
اونم عاشق کسی از ازدواج سفید چیست سایت هلو و طایفه باباش! مگه فامیالی خودمون چشون بود؟ مثال دختر خاله نرگست مگه چِش بود؟ -سایت ازدواج هلو تلگرام مامانی پیشم بود و برای همین اول از شما اون فهمید، دوما سایت ازدواجهلو که عاشقش شدم یه تارموش به صد تا دختر مثل شراره میارزه! ترالن من همه چی تمومه مامان، از االن براش ایراد نذارین لطفا! -سایت ازدواج موقت هلو خوبه! چه طرفداریشم میکنه! نترس کسی از عشقت بد نگفت.
مواظب خودت باش، شبت خوش! -قربونت مامان. قصد ناراحت کردنتون رو نداشتم. شما هم مواظب خودتون باشین، شبتون خوش! -حاالکه کردی، خداحافظ. -ببخشید، خداحافظ. گوشی رو قطع کردم و روی تخت انداختمش. از دست مامان، االنم دست از این حرفاش بر نمیداره! سایت ازدواج موقت هلو شیراز آدم رو روانی میکنن. -فردا باید سایت ازدواجهلو رو ببرم خرید تا واسهی مهمونی شب یه لباس مناسب و خوب بگیره، سایت ازدواج موقت هلو احتشام هم دیگه پدر ما رو درآورد. بالشتم رو مرتب کردم و با فکر فردا به خواب رفتم. سایت ازدواج هلو نمیخوای بیداربشی سایت کاربران ازدواج موقت هلو؟! با صدای ترالن چشمای خمار از خوابم رو باز کردم و بهش چشم دوختم. -سالم آقاهه، صبحت بخیر خوابالوی من!
سالم خانومم، صبح تو هم بخیر سایت ازدواج هلو تلگرام من! لبخندی زد که دستش رو گرفتم و کشیدم، افتاد روی سینهم و با خجالت به چشمام نگاه کرد.
سایت ازدواج موقت هلو شیراز خجالت میکشه؟!
خانوم کوچولوی من از سایت ازدواجهلو شیراز خجالت میکشه؟! -آرشام... -جان سایت ازدواجهلو! -اذیتم نکن! -آخه خیلی کیف میکنم. دستش رو مشت کرد و به بازوم زد. -سایت ازدواج هلو بد، از اذیت کردن من خوشت میاد؟ باشه بهم میرسیم! خواست بلند بشه که دستام رو محکمتر دور کمرش پیچیدم و توی حصار خودم نگهش داشتم. -کجا در میری؟ فکر کردی میذارم؟ -پاشو صبحونه بخوریم، خیلی سایت ازدواجهلو! -با یه شرط بلند میشم. -چه شرطی؟ -اینکه سایت ازدواجهلو تلگرام رو ب وس کنی! با لبخند شیطونی بهش خیره شدم. سایت ازدواج موقت هلو خوشگلش رنگ سرخی انار به خود گرفتن، دلم میخواست با دستام از جا بکنمشون. سرش رو آروم جلو آورد و به سرعت ب وسهای به گونهام زد. لبخندم عمیقتر شد.
سایت کاربران ازدواج موقت هلو آقاهه هر جا که خانومش بخواد میره! دستم رو گرفت و از روی تخت بلندم کرد. در سرویس بهداشتی رو باز کرد و هلم داد داخل. -دست و صورتت رو بشور و بیا! -به روی چشم! خندید و در رو بست و رفت. دست و صورتم رو شستم و لباسام رو با یه سِت اسپرت سرمهای عوض کردم. مشغول چیدن میز توی آشپزخونه بود و متوجه اومدن من نشد. جلوتر رفتم و از پشت بغلش کردم. تکونی خورد و سریع ازم جدا شد. -سایت ازدواج هلو از این کارا نکن، بذار محرم بشیم بعد! دلخور شدم؛ اما به روی خودم نیاوردم
گفتم: -سایت کاربران ازدواج موقت هلو عزیزم. -چشمات سایت ازدواج موقت هلو کرمان! با هم مشغول خوردن نیمرویی شدیم که سایت ازدواجهلو تلگرام میگفت با عشق درستش کرده، منم کلی سایت ازدواج هلو تعریف کردم. -خب. ..حاال مثل یه دختر خوب پا میشی میری حاضرمیشی تا بریم بیرون. -بیرون برای چی؟! -تو حاضرشو، میفهمی! باشهای گفت و رفت تا حاضر بشه. جلوی آینه داشتم موهام رو مرتب میکردم که چشمم خورد به یه دختری که بینهایت شبیه فرشته ها شده بود. ترالن من توی این لباس کرمی واقعا معصوم شده بود. چهقدر این رنگها بهش میاومدن! -کجایی آقاهه؟! -همینجا؛ پیش یه فرشتهی دوست داشتنی! -بریم؟! -بریم عزیزم. ازدواج سفید چیست سایت هلو ببین این لباسه چهقدر خوشگله! نگاهی به لباس انداخت و چشماش برق زد. -عالیه! -بریم تو پُروش کن. باشهای گفت و با هم وارد مغازه شدیم.