پوزخندی زدم و تو دلم گفتم: مهندس خوشتیپ کور وقتی دید جوابی بهش نمیدم خفه خون گرفت و بکارش ادامه داد و بعد از اینکه کارش تموم شد توصیه های الزم رو کرد و رفت... داشتم دوباره دراز میکشیدم که ربات تلگرامی دوست یابی رایگان باز شدن درو شنیدم...توهمون حالت نیمخیز گفتم_برو بیرون میخوام تنها باشم چرا دست از سرم برنمیدارین؟ صدای گرفته سامیار دلمو اتیش زد_داداش چرا این... دادزدم_گفتم بیرون گمشو بیرون از این اتاق صدای ربات دوستیابی رایگان تلگرام شنیدم صدای لرزونه داداشمو_سامیار بیا بریم از صبح صدبار اومدم دم اتاقش ولی نمیزاره برم تو فقط هستی اجازه داره بره تو اتاقش اونم بعد از پنج مین میندازتش بیرون ربات های دوستیابی رایگان تلگرام پر بغض ربات تلگرامی دوست یابی رایگان کن ارتان....
بردیا داداش...جون هستیت بزار بیام تو..بردیا.!. . صداش داشت دور میشد مطمئنا ارتان داشت بزور میبردش هنوز صدای بسته شدن درو نشنیده بودم پس حتما یکی اینجا بود ربات دوستیابی رایگان تلگرام بدون سکه اینجاست زود بره بیرون میخوام استراحت کنم ربات دوستیابی رایگان تلگرام نیومد بلندترگفتم: برو بیرون بازم صدایی نیومد شاید توهم زدم اما با صدای تندتند نفس کشیدن یکی مطمئن شدم یکی تو اتاقه...کالفه با کمک عصا از جام بلند شدم و زیر لب گفتم: لعنت به همتون! نوز اروم اروم رفتم سمتی که حدس میزدم در اتاق اونجاست و همون کسی که حدس میزدم تو اتاقه اونجا وایساده!
دستمو دراز کردم و همونجوری که با کمک عصا میرفتم جلو ربات های دوستیابی رایگان تلگرام تکونش میدادم داشتم دستمو میاوردم سمت راست که نوک انگشتم با یه چیزی برخورد کرد..دستمو بردم جلوتر فکر کنم مو بود... خیلی نرم و لطیف بود...
ربات دوستیابی رایگان تلگرام دلبرگرام دستمو
ربات دوستیابی رایگان تلگرام دلبرگرام دستمو ربات دوستیابی رایگان تلگرام پایین تر از پیشونیو ابروهاش گذشتم رسیدم به چشاش که خیسیه زیادی رو مژه هاش حس کردم دستمو اوردم پایین تر از گودی چشاش رسیدم به گونه هاش...بغضم گرفت....دستمو به ربات دوستیابی رایگان تلگرام بدون سکه کشیدم...لبای غنچه ای و کوچیک ابجیم....بهار دیگه داشت با ربات های دوستیابی رایگان تلگرام بلند گریه میکرد....بغضم هرلحظه داشت گنده تر میشد... دستمو گرفت و با بغض گفت: داداشی من؟
فدات بشه فسقلی بزار بیام پیشت باشنیدن "ربات تلگرامی دوست یابی رایگان"راه نفسم بسته شد...کلمه ای که باهاش حرصش میدادم و خودش گفت....ربات دوستیابی رایگان تلگرام دلبرگرام گرفتم و هولش دادم رفتم عقب و درو محکم کوبیدم بهم....دستمو دراز کردم و کلید وتو قفل چرخوندم... با روش قبلی و با کمک عصام برگشتم سرجام و طاق باز خوابیدم رو تخت...باید یه فکری واسه این زندگیه جهنمی بکنم این جوری نمیشه!
ربات دوستیابی رایگان تلگرام بگو مگو چرا هیچ کس نمیاد؟
ای ربات دوستیابی رایگان تلگرام بگو مگو چرا هیچ کس نمیاد؟حاال بیست چهاری یکیشون چسبیده بود به در اتاق و ول کنم نبودا االن که به یکیشون نیاز دارم هیچ کشون نمیان.... نفسمو فوت کردم و دستمو دراز کردم و کشیدم رو عسلی....ربات های دوستیابی رایگان تلگرام و برداشتمو با حرص پرت کردم سمت جلو که خورد به دیوار و صدای شکستنش بلند شد.... حداقل یکی ربات دوستیابی رایگان تلگرام دلبرگرام شکستنشو بشنوه بیاد این همونطورم شد به ثانیه نکشید در با شدت باز شد و ربات دوستیابی رایگان تلگرام هولزده بابا بلند ربات دوستیابی رایگان تلگرام بگو مگو بابا؟چرا لیوان شکستی پسرم؟ نفسمو فوت کردم و گفتم: بابا گوشیم کجاست؟ سنگینیشو رو تخت حس کردم دستمو گرفت و گفت: گوشیتو میخوای چیکار بابا؟ من_میخوام به یکی زنگ بزنم