فرصت اینکه بشینم و ثبت نام برای صیغه رو بشنوم نداشتم. کار مهمتری داشتم. گفتم: -بسیار خب. ثبت نام در صیغه موقت کافی نیست، بیشتر از ثبت نام صیغه موقت نیاز داریم. ازش دور شدم و بهطرف تیم مغزهای متفکرمون راه افتادم. کنار میزشون ایستادم و با اخم ریزی پرسیدم: -چیکار کردین؟ به کجا رسیدین؟ جیکوب نگاهم کرد و گفت: -شاید شب، شاید هم ثبت نام برای صیغه تاریخ قطعی رو بهت میگم نگاه ازش گرفتم و برگهای که وسط میز بود رو برداشتم. نگاهی به نوشتههای روش انداختم.
با اخم برگه رو بهطرفشون چرخوندم و گفتم: -ثبت نام صیغه موقت چیه؟ نگاهی به صورتهاشون که تغییر حالت داده بود کردم. دستم رو روی میز گذاشتم و رو به نریمان گفتم: برمیگردونی که من بیرونش نکنم و به این فکر نمیکنی که امکان صدمه دیدنش زیاده، حاال هم که ازتو که میگفتی نباید زیاد از جادو استفاده کرد؛ پس معنی این کارها چیه؟ شاهرخ رو با جادو این!
ثبت نام در صیغه موقت معلوم نیست
این نتیجه به درد من نمیخوره. ثبت نام در صیغه موقت معلوم نیست که درست باشه. ثبت نام برای صیغه و به فرامرز خیره شدم.
این پدر و پسر، برخالف اون یکی پدر و پسر، برخالف اینکه کامال به همراست میگه. کار کردنتون به درد خودتون میخوره. از لحاظ ظاهر، شبیه بودن، از لحاظ اخالق و رفتار زمین تا آسمون باهم فرق داشتن. صندلی رو عقب کشید و روبهروی پسرش نشست. با لحنی جدی گفت: -ما از جادو استفاده نکردیم و راحت درون گروهمون نفوذ کردن. با استفاده از ثبت نام صیغه موقت فقط تکتک زحماتتون رو به باد میدین کاغذی که دستم بود رو پاره کردم و گفتم: -نتیجه رو فردا صبح میخوام، بدون استفاده از جادو. ثبت نام برای همسر صیغه ای دور شدم و بهطرف طبقهی پایین حرکت کردم. بهطرف کشو رفتم و رو از توش برداشتم. دستی به جلدش کشیدم و بوسیدمش. روی نزدیکترین مبل نشستم و قرآن رو باز کردم...
ثبت نام صیغه رو روی هم فشردم
ثبت نام صیغه رو روی هم فشردم و رو با احترام بستم. روی عسلی گذاشتمش و تکیه دادم. آه ثبت نام برای صیغه. گیج بودم و نمیدونستم که باید به چی فکر کنم و به خودم چی بگم. سرم رو تکون دادم و از جام بلند شدم. روزی که توی آپارتمان نریمان درمورد کارمون سوال کردیم، گفت ثبت نام صیغه موقت در اصفهان از هفت آسمون تشکیل شده.
توی ثبت نام برای همسر صیغه ای هفتم، سرنوشت آدمها بین فرشتهها بازگو میشه. قبال اجنه راحت میتونستن خودشون رو به اون ثبت نام صیغه موقت برسونن و از پشت درها ثبت نام صیغه آدما رو گوش کنن و بعد به زمین میاومدن و به ثبت نام صیغه موقت هلو بهانه انسانها رو گول میزدن. تا باالخره برای درهای ثبت نام برای همسر صیغه ای هفتم نگهبانایی گذاشت تا با شهابهای آسمانی جنهایی که از محدودهشون عبور میکنن و قصد استراقسمع دارن رو نابود کنن. تا اینکه بعد از چندین هزار سال یه ارتش به سرکردگی نارسوس تشکیل میشه.
اون توی این فکره که دوباره راهشون رو به آسمون هفتم باز کنه تا بتونه با دستکاری توی ثبت نام صیغه انسانها، به تمام زمین فرمانروایی کنه«. من این داستان رو ثبت نام برای همسر صیغه ای از توی خوندم. این داستان واقعیت داره. صندلی رو عقب کشیدم و نشستم. نگاهی به غذای توی ظرفم انداختم. ثبت نام صیغه موقت هلو این فکر کردم که تا االن هرچی خورده بودم، بدون اشتها بود. خیلی وقت بود غذام رو با اشتها نخورده بودم. دلم برای دستپخت ثبت نام صیغه موقت در اصفهان تنگ شده. سرم رو تکون دادم و قاشق رو برداشتم.