در اتاق خواب تختی به توران سایت همسریابی ابی روشن با پرده هایی به همان رنگ و میز توالتی که دارای چند کشو بود خریداری کرده بود و در اتاق جا به جا کرده بود. البته بیشترین چیزی که در اتاق خواب توجه ام رو جلب کرده بود رنگ دیوارها بود. تمام توران سایت همسریابی به رنگ سیاه بود و ستاره هایی نقره ای درونش طراحی شده بود که به نظرم خیلی زیبا امد. هیچ وقت فکرش رو هم نمیکردم که سروش انهمه ذوق و سلیقه داشته باشد و زمانی که با خنده این جمله را به او گفته بودم با اخمی تصنعی در جوابم گفته بود که از انتخاب همسرش باید به این موضوع پی میبردم و من رو از شدت خوشحالی به اوج اسمانها برده بود و توران سایت همسریابی هزارمین بار در ان روز از به خاطر داشتن او تشکر کردم.
سايت همسریابی توران میکردم زودتر ان زمان برسد
مطمئن بودم شب ها ان اتاق به اسمان پر ستاره تبدیل خواهد شد و هر لحظه سايت همسریابی توران میکردم زودتر ان زمان برسد
که در کنار توران 81 سایت همسریابی در اسمان اتاقمان شب رو به صبح برسانیم. که البته این طراحی تنها در اتاق خواب خالصه نشده بود و در پذیرایی هم نمونهای دیگری از ان طراحی ها بود که بسیار من رو ذوق زده کرد. باالی سر یکی از کاناپه هایی که در اتاق پذیرایی بود و دیوار پشت سرش به رنگ کرم بود چهره دختری با موهای پریشان طراحی شده که اگر از دور نگاه میکردی انگار ان سایت همسریابی توران ٨١ روی کاناپه نشسته بود. به قدری از دیدن ان صحنه ذوق زده شده بودم که دیگر طراحی های اتاق به چشمم نمی امد. سایت توران خانه همسریابی تمامی طراحی هایی که در اتاق پذیرایی بود زیبا بودند و توجه رو جلب میکردند و یکی دیگر از طراحی ها که در نظرم جالب امد طراحی چند گل با شاخه های بسیار بلند با برگهای درهم باالی گلدان کریستالی پایه بلند بود. از توران سایت همسریابی به خاطر کارهای هنرمندانه اش تشکر کردم و او گفت که تمامی این کارها هنرمندی یکی از دوستان نزدیکش است که عاشق این حرفه بوده و زمانی که کارش رو شروع کرده سايت همسریابی توران به سروش قول داده بوده
که برای منزل او نمونه ای از طراحی هایش رو انجام دهد و توران 81 سایت همسریابی برای خانه زیبای ما از او کمک خواسته بود. نفس عمیقی کشیدم و به یاد بوسه اخری که زمان خداحافظی سایت توران خانه همسریابی بر گونه ام کاشته بود دستم رو روی گونه ام گذاشتم و زیر لب زمزمه کردم: -سروش دوستت دارم. چشمانم زمانی پذیرای گرمای خواب شدم که همچنان به یاد زندگی با سروش بودم. صبح با انرژی زیادی از خواب برخاسته بودم و سایت همسریابی توران جدید ۸۱ ان رو به جشنی که در پیش داشتیم تعبیر کرد و من رو شرمزده بر جای گذاشت.
سایت همسریابی توران جدید به شدت ذوق زده شدند
زمانی که لباس مشکی خوش دوختم رو بر تنم کردم او و سایت همسریابی توران جدید به شدت ذوق زده شدند و بوسه بارانم کردند. مامان با اشک چشم برای سایت توران خانه همسریابی بار در ان روز اسپند اتش زد و بهار هر بار لبخندش رو به روی مامان زد و در کنار گوشم زمزمه کرد
پاییز اصالً اسپند اتیش کردن نمیخواد عزیزم خودم کاری میکنم هیچ کس چشمت نزنه. .. و بعد چشمکی زد و من رو مجبور به بوسیدنش کرد. حس میکردم که بیشتر از هر زمانی او را دوست دارم و حاضر به ترکش نیستم. اما حس زیبای در کنار توران 81 سایت همسریابی بودن من رو وادار به سکوت میکرد. اشکهای بی امان توران سایت همسریابی که خودش به شادی و شوق تعبیرش میکرد بی اختیار ما رو هم به گریه انداخت و من در حالی که سخت سایت همسریابی توران ٨١ رو در اغوش فشرده بودم و او قاب عکس پدر رو در دست داشت به گریه افتادیم. بهار بی صدا ما رو در اتاق جا گذاشت و به اتاقش پناه برد. هر بار که دلتنگ توران 81 سایت همسریابی میشد اینکار رو میکرد و در حالی که نفس عمیقی میکشید سعی میکرد ذهنش رو درگیر نکند..... به همراه مامان و سایت همسریابی توران جدید بیرون رفتیم و برای انها لباسهای شیکی خریدیم و در حالی که مامان همچنان غر غر میکرد که نیازی به لباس جدید ندارد و سایت همسریابی توران جدید ۸۱ قدیمی اش رو میپوشد اما ما به حرف او اهمیتی ندادیم و یک لباس ساده اما زیبا برای او خریدیم و او را راضی کردیم که دیگر غر غر نکند.