ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل مینا
مینا
38 ساله از کرج
تصویر پروفایل پری دخت
پری دخت
41 ساله از تبریز
تصویر پروفایل جواد
جواد
27 ساله از خرم بید
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل تانژو
تانژو
44 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل مقداد
مقداد
42 ساله از کرج
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل علی
علی
35 ساله از مشهد
تصویر پروفایل زیبا
زیبا
33 ساله از مشهد
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
30 ساله از البرز

به دنبال خانم صیغه در بندرعباس هستید؟

حداقل، خانم صیغه ای در بندرعباس بچه نیست! -آره جون خودت!خانم صیغه بندرعباس من نمی فهممت... چطوری تونستی؟ می تونی تحمل کنی؟ هوم؟

به دنبال خانم صیغه در بندرعباس هستید؟ - صیغه بندرعباس


جستجوی خانم صیغه بندرعباس

مگر خانم صیغه ای در بندرعباس نباید همیشه کنار هم باشند؟

مگر خانم صیغه ای در بندرعباس نباید همیشه کنار هم باشند؟ چرا حسادت کنم؟ هر چقدر هم که قلبم از خواستن آن دو تیله ی خورشیدی تنگ و سخت شود، باید قبول کنم که او برای من نیست... هیچ وقت نبوده! لبخند روی لب هایش برایم نقش یک دهن کجی را داشت و دیدم که دست آن چشم آبی را محکم تر فشرد و چشمانش از شادی برق می زد و انگار با نگاهش داشت از من تشکر می کرد... نه... این کار را نکن! از من تشکر نکن... من، من تو را از چاله در چاه انداختم. با نگاهت از من تشکر نکن... چانه ام که لرزید، لبخندی میان بغضی که هر لحظه بزرگتر و بزرگتر می شد، زدم و با نگاه اشکبارم برای آخرین بار از دور در آن دو خانم صیغه ای در بندرعباس سوزناک زل زدم و چشمان بارانی ام را برای او یکبار باز و بسته کردم که خندید. خندید و دلم رفت... باز هم رفت...

سال های سال بود که رفته بود... سُریده بود... برای یک ممنوعه! دو گوی خانم صيغه بندرعباس، نگاه غمگینم را شکار کرد... او هم برایم لبخند مغروری زد و نگاهش پیروز بود... باید هم می بود! باید هم او پیروز می بود و من... من یک شکست خورده ی بدبخت! من بدبخت بودم... چرا که امشب... اینجا... کنار تمام افراد حاضر در این جا، سند خانم صيغه بندرعباس خودم را امضا کردم... آن هم نه یک بار... نه دوبار... هزار و هزاران بار. دستی روی شانه ام نشست و مرا از قعر بدبختی هایم بیرون کشید... تکانی خوردم و چرخیدم... خانم صیغه ای در بندرعباس غمگین نگاهم می کرد.

چی میگیرن صیغه بندرعباس؟

شاید میان این جمع، تنها او بود که دردم را می دانست. می دانست که عذاب می کشم! -چرا وقتی باعث عذابت می شن... اینجوری می کنی با خودت؟ همان طور که حدس می زدم! سیل سرزنش ها از آزار خودم به من روانه می شد... لب هایم را روی هم فشردم و با صدای آرامی گفتم: خوشبختیشون برام عذاب نیست... پوزخند تلخی که زد تلخی کامم را دو چندان کرد و باید یادم باشد که بچه گول نمی زنم! حداقل، خانم صیغه ای در بندرعباس بچه نیست! -آره جون خودت!خانم صیغه بندرعباس من نمی فهممت... چطوری تونستی؟ می تونی تحمل کنی؟ هوم؟ ترگل که دخترعموته... اونم که... مکثی کرد و با تمسخر اضافه کرد: عشق نافرجامت... لبم را گزیدم و گفتم: چی میگیرن صیغه بندرعباس؟ حواست هست؟ یکی بشنوه چی می شه؟ بی توجه به حرفم ادامه داد: ببین... با شناختی که من از ترگل دارم... یارا براش رفیق چند ماهه...

درسته سه ساله باهمن ولی انقدر جدی نبود. خودت که می شناسیش... یه پا دون ژوانِ برای خودش... می دونی با یارا چندمی می شه؟ با اینکارت باعث خوشبختیشون نشدی؛ بدتر... پس فردا که یه چیزی بشه می گن چون تو گفتی اینجوری شد... اونجوری شد... بعدشم تا سه ماه دیگه کم کم جدا می شن، حالا ببین کی گفتم. با درد گفتم: زن صیغه بندرعباس... بسه... انقدر آیه یاس نخون... من وظیفمو انجام دادم و از این به بعد هر چی بشه پای خودشونه نه من. غرغر کرد: من کسی نیستم که باید بس کنه.

تویی خانم صیغه بندرعباس، تویی...

تویی خانم صیغه بندرعباس، تویی... -من نمی تونستم مانع باهم بودنشون بشم. وقتی دو نفر همو می خوان من دیگه... در صورتم براق شد و میان حرفم پرید: ولی می تونستی یه گوشه بشینی و بذاری هر غلطی که می خوان خودشون بکنن... احمق نشو خانم صیغه بندرعباس. الان داری خودتو با یه سری چرت و پرت که آره من کار خوبی کردم اینارو بهم رسوندم توجیه می کنی، ولی ته تهش تویی که خوار و خفیف و پشیمون می شی... و کف دستش را بالا آورد و نشانم داد و با انگشت اشاره ی دست دیگرش خطی روی کف دستش کشید و گفت: این خط... مکثی کرد و خط فرضی دیگری کشید و ادامه داد: اینم نشون...

حالا ببین خانم صیغه بندرعباس خانوم. دندان روی هم ساییدم و گفتم: می فهمی خودت چی می گی؟ وقتی سه سال پیش اومد و گفت رو ندارم تو چشمای دخترعموت نگاه کنم بگم بهش علاقه دارم... تو بگو... باید چی کار می کردم؟ هوم؟ بگم ببخشید یارا جان چون من از وقتی یادم میاد عاشقت شدم، شرمنده نمی تونم تو رو به کسی که می خوای برسونم. زن صیغه بندرعباس با حرص نگاهم کرد و زیر لب گفت: خانم صیغه بندرعباس.. و بی هیچ حرفی رویش را چرخاند و به سمت جاوید رفت. بیا... این هم دلخور شد! اصلا من شانس ندارم! هر چه کنم باز هم تهش من آدم بد می شوم!

مطالب مشابه