ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مرتضی
مرتضی
46 ساله از ساوجبلاغ
تصویر پروفایل زهره
زهره
43 ساله از مشهد
تصویر پروفایل هنگامه❤محمدیان
هنگامه❤محمدیان
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل سروناز
سروناز
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
43 ساله از کرج
تصویر پروفایل علی
علی
36 ساله از کرج
تصویر پروفایل امیرحسین
امیرحسین
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهدی
مهدی
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل یحیی
یحیی
44 ساله از مشهد
تصویر پروفایل سید مهدی
سید مهدی
37 ساله از قم
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
40 ساله از تهران

بهتریین همسر ایرانی

سایت بهترین همسر در خانه خیلی کم حرف تر بود..چطور با دوستش انقدر حرف می زد؟ " کم کم داشتم راجع به حرفهایی که بهتریین همسر آن روز میزد نگران میشدم

بهتریین همسر ایرانی - همسر


تصویر بهتریین همسر ایرانی

لباس بیرون پوشیده بود و انگار با کسی قرار داشت چون حسابی به خودش رسیده بود. بوی عطرش از سایت همسریابی بهتریین همسر  فاصله هم دماغم را پر کرد. چند قدم جلوتر رفتم و وارد حیاط شدم. همانطور که داشتم کفش هایم را میپوشیدم با صدای نسبتا بلندی صدایش کردم. -با کی قرار داری شیطون انقدر به خودت رسیدی؟ -من همیشه به خودم می رسم. مگه مثه توام؟ -وا...مگه من چمه؟ بهتریین همسر! فقط باید یه موقعیت خاصی پیش بیاد تا بخوای کمی بیشتر تیپ بزنی...دلت به حال خودت نمیسوزه که! انصافا این را راست میگفت و جوابی برایش نداشتم. شانه ای سایت همسریابی بهتریین همسر  انداختم و بی تفاوت گفتم: -ایش...هرچی باشم بازم خوشتیپم.

اصن خوشتیپا نیاز ندارن تیپ بزنن همینطوریشم خوش تیپن. - نگی چی بگی؟ کفش هایش را پوشید و در حالی که همراهم از در حیاط خارج میشد گفت: -مسیرم به سمت دانشگاه توئه.

من آدرس جدید سایت بهترین همسر میاد دنبالم

من آدرس جدید سایت بهترین همسر میاد دنبالم بیا تورم برسونیم. از خواسته قبول کردم و پشت سرش راه افتادم. از در خانه م ان تا خیابان چند دقیقه ای راه بود. دلم می خواست از او راجع به حرفی که مامان زده بود بپرسم و مطمئن شوم. بهتریین همسر به نیم رخش انداختم. حواسش به اطراف بود و متوجه نگاه من نشده بود. تا بخواهم حرفی بزنم سر خیابان رسیدیم و من فرصت حرف زدن را از دست دادم. دوستش سر خیابان منتظرمان ایستاده بود.

سوار که شدیم هر دو آنقدر مشغول حرف زدن با هم شدند که سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 حضور من را فراموش کردند. و تمام چیزی که تا رسیدن به دانشگاه فکر من را مشغول کرد این بود: "این روزها آدرس جدید سایت بهترین همسر در خانه خیلی کم حرف تر بود..چطور با دوستش انقدر حرف می زد؟ " کم کم داشتم راجع به حرفهایی که بهتریین همسر آن روز میزد نگران میشدم و ذهنم داشت واکنش نشان میداد. گیتی چند وقتی بود که با من از این خنده ها و شوخی ها نداشت. چند وقتی بود آرام تر شده بود و خلق و خویش از آن تندی و تلخی اش تغییر کرده بود. آخرین باری که با هم حسابی صحبت کرده بودیم همان فردای جشن فارغ التحصیلی  بود. از آن روز هم بیشتر از یک ماه میگذشت. چرا داشتم احساس میکردم بین من و گیتی فاصله افتاده است؟ چرا حاال که فقط یک صندل با هم فاصله داشتیم فراموش کرده بود که من هم آنجا حضور دارم و مخاطب تمام حرفها و خنده هایش دوستی شده بود که نمیدانم اصال قدمت دوستیشان چند ساله بود؟! استرسی تمام دلم را پر کرد.

سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 یک بار تمام این راه ها را رفته بود

وحشتِ فاصله بند بند وجودم را لرزاند. سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 یک بار تمام این راه ها را رفته بود. یک بار تمام این فاصله ها را ایجاد کرده بود. یک بار از همه چیز و همه کس بریده بود؛ یادم نمی رود من و بهتریین همسر چه سختی هایی را متحمل شدیم تا توانستیم گیتی را به حالت عادی اش برگردانیم. چقدر تالش کردیم که توران ۸۱ بشود همان آدرس جدید سایت بهترین همسر همیشگی و یادش برود آن اتفاق مخوف را؛ بماند که این وسط آتیال هم چقدر آزارمان میداد با حرفهای بیجایش...! درست پشت سرش نشسته بودم. از داخل آیینه کنارش نگاهش کردم. حواسش متوجه من نبود. داشت سرش را با ریتم اهنگ تند ماشین تکان میداد و زیر لب هم خوانی میکرد. به چهره اش دقیق شدم. همه چیز مثل همیشه بود، هیچ تغییری در حالت های صورتش نبود. پس چرا بهتریین همسر میکردم یک جای کار دارد میلنگد؟ نه..این آدرس جدید سایت بهترین همسر... همان گیتی یک و نیم ماه پیش نبود. باید از کارش سر در می آوردم.

مطالب مشابه