خوبم تری جون. -صدبار گفتم اسمم رو مخفف نکن. -خب حاال! بیا بشین. روی صندلی کنار بهترین app دوست یابی نشستم و گفتم: -یه موضوع مهمی هست که هیراد شخصا من رو اینجا فرستاده. -چه موضوعی؟! آنیتا هم با تعجب نگاهم کرد. -من اهل مقدمه چینی نیستم؛ پس میرم سر اصل مطلب. -بگو دیگه، کُشتیمون! -آنیتا خانم آیا وکیلم شما رو به همسری داداشم برگزینم؟ آنیتا چشماش گرد شد و احساس کردم رنگ از چهرهی پری رفت. -خب حاال جوابت چیه؟ آنیتا سرش رو زیر انداخت و گفت: -نمیدونم چی بگم، بحث یه عمر زندگیه!
بهترین برنامه دوست یابی در ایران!
میدونم؛ ولی من فقط اومدم نظرت رو بپرسم. بقیه حرفا رو با داداشم بزن. آنیتا: باشه. -پس مبارکه! پری بزن اون دست قشنگه بهترین برنامه دوست یابی در ایران! هیچ صدایی از پری نیومد. سمتش برگشتم و دیدم مات مونده و داره به بهترین app دوست یابی نگاه میکنه. پیشش رفتم و جلوی صورتش بشکن زدم. -پری ما کجا سیر میکنه؟ نگاه غمگینش رو بهم دوخت و با صدایی که انگار از ته چاه بیرون میاومد گفت: -هیچجا! -چی شد پری؟ چرا اینجوری شدی؟ از روی صندلیش بلند شد و گفت: -هیچی
بهترین برنامه دوست یابی در ایران برای ایفون برم بیرون بیام
بهترین برنامه دوست یابی در ایران برای ایفون برم بیرون بیام. از اتاق بیرون رفت و من رو بیشتر متعجب کرد. از بهترین app دوست یابیرایگان خداحافظی کردم و پشت سرش از اتاق بیرون رفتم.
سمت سرویس رفت و در رو بست. پشت در ایسادم و خواستم داخل بشم که صدای گریهاش بلند شد. این پری چش شده آخه؟ در رو باز کردم و وارد شدم. برگشت و نگاهی بهم انداخت. زود اشکاش رو پاک کرد و گفت: -برای بهترین app دوست یابی اومدی؟ -چی شده پری؟ داری نگرانم میکنی. -چیزی نشده! -جون ترالن بگو. گریهاش رو از سر داد و محکم بغلم کرد. -بهترین app دوست یابی برای ایفون من عاشق هیرادم! احساس کردم رنگ از چهرهام پرید. دوست من عاشق داداشمه و من خبر ندارم؟ -چی میگی پری؟ -من خیلی وقت عاشق هیراد شدم؛ اما نمیتونستم بهش بگم. نه به تو، نه به اون! قربونت برم! خودم با هیراد حرف میزنم. -نه دیگه، هیراد عاشق بهترین app دوست یابی شده! -آخه چرا زودتر بهم نگفتی؟
نمیتونستم ترالن، فکر میکردم هیراد هم من رو دوست داره و خودش میاد و ازم خواستگاری میکنه؛ اما بهترین برنامه دوست یابی فهمیدم اصال به من فکر هم نمیکرده! -نه عزیزم هیراد اینجوری نیست. تو باید با خبرش میکردی. -اشتباه کردم ترالن، االن دیگه هیراد از دستم میره! -امیدت به باشه. انشاءهلل همه چی درست میشه. -بهترین app دوست یابی رایگان! با هم از سرویس خارج شدیم و پری سمت اتاقش رفت. باید یه کاری بکنم. نمیتونم بذارم بهترین دوستم عذاب بکشه. از جلوی اتاق جلسه رد میشدم که صدایی توجهام رو جلب کرد. نزدیکتر رفتم و پشت در ایستادم. در نیمه باز بود و چهرهی بهترین app دوست یابی در ایران رو مشخص کرد. آنیتا اینجا چیکار میکنه؟ داشت با تلفنش حرف میزد. گوشم رو به در نزدیک کردم و از چیزی که شنیدم تموم موهای تنم سیخ شد. -آره، نقشه داره طبق برنامه ریزی پیش میره! پسره احمق عاشقم شده.
نمیدونه که من برای نابودیش اومدم اینجا، نگران نباش بابا بهترین app دوست یابی نمیتونه با شرکت تو برابری بکنه! اون بهترین برنامه دوست یابی ایران احمق هم خبر نداره. اگه با هیراد ازدواج کنم بیشتر میتونیم نابودش کنیم. بهت قول میدم سر یه ماه نشده شرکتش رو ورشکست میکنم. خیالت راحت بهترین app دوست یابیدر ایران رایگان! همه چی رو به من بسپر. فردا بهش جواب مثبت میدم، بعد بشین و ببین چهجوری نابودش میکنم! تلفنش رو قطع کرد و سمت در اومد. به سرعت از جلوی در دور شدم و پشت ستون قایم شدم. همراه با لبخند سمت اتاقش رفت. اگه من بهترین app دوست یابی نمیذارم به هدفت برسی! بهترین برنامه دوست یابی در ترکیه خودت بشین و تماشا کن؛ باید یه کاری بکنم تا هیراد آگاه بشه. ایول خودشه! اهورا میتونه بهترین کمک برام باشه. باعجله سمت اتاقم رفتم تا اهورا رو در جریان بذارم. بهترین app دوست یابی در ترکیه »آرشام« چشمام رو روی هم فشار دادم تا دردشون کم بشه؛ اما بیشتر باعث سوزشش شد. دیشب بهترین بهترین app دوست یابی رایگان نتونستم بخوابم، االنم که نزدیک ظهره. سمت آشپزخونه رفتم تا با خوردن قهوهای خواب رو از سرم بپرونم.