ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل حسین
حسین
39 ساله از اسدآباد
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
26 ساله از تهران
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیر
امیر
29 ساله از تهران
تصویر پروفایل جواد
جواد
27 ساله از خرم بید
تصویر پروفایل پری دخت
پری دخت
41 ساله از تبریز
تصویر پروفایل مینا
مینا
38 ساله از کرج
تصویر پروفایل مجتبی
مجتبی
34 ساله از مشهد
تصویر پروفایل تانژو
تانژو
44 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل زیبا
زیبا
33 ساله از مشهد

بهترین و بزرگترین سایت همسریابی کدام است؟

فقط بهترین و بزرگترین سایت همسریابی یه چیزی میگم نه بیاری با همون تلفنِ تو دستم خفت میکنم نتوانستم نخندم، اولین بارم بود میشنیدم با تلفن میشود.

بهترین و بزرگترین سایت همسریابی کدام است؟ - سایت همسریابی


بهترین و بزرگترین سایت همسریابی در ایران

سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر سریع

چشمهایم عین توپ تنیس شده بود، خواستم حرفی بزنم که سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر سریع گفت: -بیخیال بهترین و بزرگترین سایت همسریابی، بگو ببینم دیشب چی شد؟ شالم را روی سرم مرتب کردم و با آهی کوتاه گفتم: -هیچی خبر خاصی نبود، فقط کاش یه کاری پیدا کنم اینجوری نمیشه که! سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر کمی فکر کرد و در حالی که موهایش را از رو پیشونیش کنار میزد گفت: -ببین من چند روز پیش با بهترین و بزرگترین سایت همسریابی آشنا شدم، دنبال چنتا دختر برای کارشون میکردند، خودم می خوام برم ببینم قبول میکنن.

توام اگه میخوای بیا شاید قبولت کردند بالاخره پول میدن میتونی خرج خودتو در بیاری. اخمهایم را توی هم کشیدم و با کمی مکث گفتم: -نمیدونم فرا اگر قبول نشم چی؟ سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر بلند شد آمد کنارم نشست و با لبخند گفت: -میشی مطمعنم، هیکلت فابریکه، حرف نداری! خندهام گرفت. یکی آرام زدم تو صورتش و با خندهای کنترل شده گفت: -جمع کن خودتو، هیزِ بدبخت! بلند خندید دستش را بهم زد و در حالی که سعی میکرد خندهاش را جمع کند گفت: - پس من زنگ بزنم نازنین بگم میریم پیشش، فقط بهترین و بزرگترین سایت همسریابی یکم کلاس بذارا، جلوشون کم نیاریم.

من کلی سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر دارم

چپ چپ نگاهش کردم که با یک چشمک ریز در حالی که با تلفن تو دستش شماره میگرفت گفت: -صبر کن بهت میگم چیکار کنی. چشمهایم را باریک کردم که بلند شد قدم زنان با تلفن صحبت کرد، از صحبت کردنهایش متوجه شدم قرار است بعد از ظهر برویم. صحبت کردنش که تمام شد باز روبرویم نشست و گفت: -خب بعد از ظهر میریم، فقط بهترین و بزرگترین سایت همسریابی یه چیزی میگم نه بیاری با همون تلفنِ تو دستم خفت میکنم نتوانستم نخندم، اولین بارم بود میشنیدم با تلفن میشود. وقتی دید منتظرم و حرفی نمیزنم گفت: -ببین نمیخوام فکر بدی کنی اما من کلی سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر دارم و باور کن نصف بیشترشونو اصلا تن نزدم بیا بریم بالا هرکدومو پسندیدی مالِ تو.

اخمهایم که تو هم رفت سریع گفت: به جون بابام منظور بدی ندارم، خب دوستیم باهم چه مشکلی داره. خلاصه لب زدم: -نه! جیغ زد: -بهترین و بزرگترین سایت همسریابی میزنمتا، بهت میگم باور کن خیلیارو اصلا نپوشیدم! - خب بالاخره میپوشی نگران نباش! با حرص بلند شد کنارم نشست و غرید: -کاری نکن پاشم با همون لباسا آتیشت بزنما، بلند شو تا بهترین و بزرگترین سایت همسریابی دوهمدم نشدم! ابروهایم را همزمان بالا فرستادم و گفتم: -اون که همیشه هستی! با چشمهایی باریک شده گفت: -خب پس کاری نکن پاچتو بگیرم مثل بهترین و بزرگترین سایت همسریابی دوهمدم بلند شو بریم بالا.

من را تا دم بهترین و بزرگترین سایت همسریابی دوهمدم کشان کشان برد

لبم را کش دادم و با لحنی حرص درآر گفتم: -نچ! دندانهایش را محکم روهم فشار داد و در حالی که دست من را گرفته بود و پشت سرش میکشید داد زد: -نچ و مرگ، وقتی بهت میگم بیا یعنی خبرِ مرگت زود بلند شو. من را تا دم بهترین و بزرگترین سایت همسریابی دوهمدم کشان کشان برد، به هزار زحمت دستم را از دستش آزاد کردم و با ابروهایی گره خورده روبهش توپیدم: -وحشی شدی فرا؟ دستم گنده شد!

سایت همسریابی بهترین و بزرگترین همسر دست به کمر جلویم ایستاد و با چشم و ابرو اشاره کرد بروم داخل. چپ چپ نگاهش کردم و از کنارش گذشتم، در را باز کردم که با یک قصر زیبا مواجه شدم، خانه یشان انقدر بزرگ بود که چند لحظه مات ماندم! - برو بالا دیگه بهترین و بزرگترین سایت همسریابی.

مطالب مشابه