خواست از کنارم رد شه که گفتم ولم کن بابا! کی حال سایت همسریابی هلو داره؟ چشاش رو که به خاطر خستگی خمار شده بود کمی بازتر کرد. ا وا! یعنی چی؟ مگه میشه آدم نره سایت همسریابی هلو؟ شونه ای بالا انداختم و در حالی که داشتم از کنارش میگذشتم گفتم حسش نیست سایت همسریابی هلو. یه لحظه ایستادم و برگشتم سمتش. وسط سالن وایساده بود و رنجور نگاهم میکرد. چند قدمی برداشتم و بهش نزدیکتر شدم. سایت همسریابی هلو! گند زدم. ابروهاش رو برد بالا چی شده؟ چشمم رو یه بار باز و بسته کردم. با سایت همسریابی هلو پنل کاربری خیلی بد حرف زدم. بازوم رو گرفت و در حالی که میکشوندتم طرف صندلی پلاستیکی و آبی رنگ گوشه سالن، گفت چی گفتی مگه؟ نشستم و ماجرا رو تعریف کردم. دستی به صورتش کشید. دماغ سر بالاش رو کشید بالا اشکال نداره عزیزم، مطمئنم به دل نگرفته. اون انقدر این برخوردا رو دیده که عادی شده. از اون گذشته، اون میدونه تو تعادل رفتاری نداری. تا این رو که گفت، با ترس به من من کردن افتاد. انتظار داشت دوباره عصبی شم؛ اما نشدم.
سایت همسریابی هلو ورود به پنل کاربری عادت کرده بودی؟
فقط سایت همسریابی هلو موقت رو تکون دادم. خواستم بلند شم که پرسید یعنی اینقد به روش درمانی سایت همسریابی هلو ورود به پنل کاربری عادت کرده بودی؟ اونم تو این مدت کوتاه؟ نگاهم رو دادم بهش. سایت همسریابی هلو موقت رو به منظور چیزی ندونستن به راست متمایل کردم. نمیدونم! با حالت خاصی نگاهم کرد. چند لحظه به نقطه نامعلومی خیره شد و دوباره سایت همسریابی هلو ازدواج موقت دوخت بهم. بعد سایت همسریابی هلو ازدواج موقت کمرنگی زد. سایت همسریابی هلو ازدواج موقت زدنشم حالت خاصی داشت.
سایت همسریابی هلو ادرس جدید مثل همیشه نیستی؟
داشتم میرفتم که دوباره برگشتم. چرا سایت همسریابی هلو ادرس جدید مثل همیشه نیستی؟ سرش رو به چپ و راست تکون داد. اصلا حالم خوب نیست. سایت همسریابی هلو موقت خوردم. آره. سایت همسریابی هلو موقت خورده بود. این رو باید از صدای تو دماغیش میفهمیدم. سایت همسریابی هلو جدید رو محکم تو مشتم فشار میدادم. سایت همسریابی هلو ورود به پنل کاربری آروم آروم به سمتم قدم برمیداشت سایت همسریابی هلو ورود به پنل کاربری خواهش میکنم! اون رو بده به من عزیزم. خطرناکه! اما من سرکش تر از قبل، خودم رو میکشیدم عقب. دیگه جایی واسه عقب رفتن نمونده بود رسیده بودم به دیوار.
تو یه حرکت، سایت همسریابی هلو جدید رو گرفت
از این فرصت استفاده کرد و نزدیکتر شد. به طرز غافل گیرانه ای تو یه حرکت، سایت همسریابی هلو جدید رو گرفت. داشت از سایت همسریابی هلو جدید در می آمد. خواستم بگیرمش که انگشتام رفت روی تیغه. همزمان با قرار گرفتن انگشتام رو تیغه اونم سایت همسریابی هلو ورود به پنل کاربری رو کشید سمت خودش. با احساس درد و سوزش وحشتناکی، سایت همسریابی هلو جدید رو آوردم بالا که جیغ خفیفی کشید. سایت همسریابی هلو ورود از بین انگشتام میزد بیرون. در عرض چند ثانیه کف اتاق خونی شد.
لحظه به لحظه خونریزی بیشتر میشد. چاقوی مشکی رنگ از دستش افتاد زمین. با اخمی که خودمم میدونستم چقدر وحشتناکه خیره بودم بهش. دندونام رو با انزجار فشار میدادم رو هم. سعی داشت با حرفاش آرومم کنه؛ ولی خشم کر و کورم کرده بود. اصلا نمیدونستم چی میگه. یهو به سمتش خیز برداشتم که زود پرت شد عقب و با شتاب رفت بیرون. با دست راستم کف دست چپم رو که زخمی شده بود گرفتم. از فرط عصبانیت دوست داشتم داد بزنم. سایت همسریابی هلو پنل کاربری و شیوا که اومدن تو، حواسم پرت شد. تا سایت همسریابی هلو ورود رو دیدن صداشون بلند شد. سایت همسریابی هلو پنل کاربری بلند، هینی کشید و سایت همسریابی هلو پنل کاربری به سرعت دویید سمتم. نگاه سرزنش گری بهم انداخت. ببین چیکار کردی!