صدای سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل با عکس و شماره تلفن رو می شنوم!
به سمت جایی که رامتین، اشاره می کرد رفتیم ؛ تک تک با استفاده از پرتال وارد قصر شدیم الفینا - صدای سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل با عکس و شماره تلفن رو می شنوم! سایت رایگان همسریابی با عکس با صدای لرزونش که نشون گر استرس، ترس و نگرانیه می گه: - حالش خوبه ؟ - نه! رز - لعنتی، اصلا نمی دونیم کجا بریم ؟! سایت رایگان همسریابی با عکس - باید تک تک اتاق ها رو بگردیم! - لازم نیست! به سمت صدا بر می گردیم. یوسف - زیر زمین، سیاه چاله. .. با مشتی که سایت رایگان همسریابی با عکس بهش می زنه ساکت می شه، و البته پخش زمین!!
سایت رایگان همسریابی با عکس با تمام قدرت
سایت رایگان همسریابی با عکس با تمام قدرت به سمتش آتیش پرت می کنه، به سرعت حملش رو دفع می کنم!! - الان وقتش نیست!! خواهرت مهم تره! - حیف که پای نورا وسطه، و گرنه همین جا می کشتمت! به زور برسام رو ازش جدا کردیم و به سمت سیاه چاله رفتیم! باورم نمی شد چی می بینم ؟! برسام کنار خواهرش می افته زمزمه می کنه: - چه اتفاقی واسش افتاده! ؟ اراس به بال هاش نگاه می کنه - بال هاش رو از ته نزدن! رامتین - خب؟ - می تونه دوباره بال در بیاره، باید زودتر از این جا ببریمش! برسام می خواست، نورا رو بغل کنه که مانعش می شم. - تو نه!! بذار آراس بیارتش! - اما من. .. - یه چیزی می دونم که می گم! به ناچار سرش رو پایین می ندازه، باهم دیگه از قصر خارج می شیم. .. برسام - ببین با خواهرم چیکار کردن! عوضی ها!!! ادرینا - حتما زیاد، درد کشیده. با باز کردن چشم هاش، سکوت کردیم. صورتش مثل ارواح سفید و لب هاش کبود شده بود. معلومه خیلی خون از دست داده! برسام با چشم های اشکیش دست سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل با عکس و شماره تلفن رو فشار داد. - خوبی ؟ سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل با عکس و شماره تلفن چشم هاش رو به علامت موافقت، باز و بسته کرد. رامتین - بهتره تا اسکلت کتفش بسته نشده، دست به کار شید! همه از اتاق خارج شدن. برسام دستش رو گذاشت روی شونم - نذار زیاد درد بکشه!! - تمام سعیم رو می کنم، عزیزم. اراس در اتاق رو بست ادرینا - دقیقا باید چی کار کنم!
اونم سایت رایگان همسریابی بود
یه تشت آب بیار با یه دستمال تمیز، تا موقعی وصل بالش، خون ها رو پاک کنیم! - باشه، من الان بر می گردم! اراس - منم ببینم می تونم چند پر از بالش رو پیدا کنم!! - باشه! دو نفری از اتاق خارج شدن؛ سایت بزرگ همسریابی رایگان گوگل با عکس و شماره تلفن شروع کرد به حرف زدن. - می دونی کی بالم رو قطع کرده ؟! - یه سایت رایگان همسریابی؟ پوزخند می زنه. - نه! - پس کی ؟! این نوع کار ها به دست سایت رایگان همسریابی! - اونم سایت رایگان همسریابی بود، ولی، فقط سایت رایگان همسریابی من! - متوجه ی حرف هات نمی شم! - یوسف آره رو گرفت، با دستای خودش باله هام رو کند، هیچ اهمیتی به ضجه هام نمی داد! گریش شدت گرفت - من احمقم که فکر می کردم دوستم داره! - درست نیست بهت بگم، تا به وسوست بندازم! اما غلط تر این کار نگفتنه! - نگفتن چی ؟ وسوسه واسه چی ؟ - واسه ی، کنار اون بودن! - مگه مغز خر خوردم، که دوباره بخوام با اون باشم!! اون بال هام رو کند. - بزار یه حقیقتی رو بگم! منتظر حرفم شد. - اگه اون جلاد بال هات رو جدا می کرد، از ته بال هات رو می کند! و با این کارش تو هیچ وقت، نمی تونستی دوباره بال داشته باشی! از چهره اش مشخص بود، از حرف هام چیزی متوجه نمی شه!