و گفت: بمن نزدیک بشی بهترین سایت دوستیابی رایگان کنارمه یه چیزیش میشه...یه چیزیشم بشه بردیا میدونه باتو...حاال میخوای بیای منو بزنی بفرما بهترین سایت دوستیابی رایگان ایران باحرص نگاش کرد که باخنده گفتم: خواهری برو چمدونتو بیار بریم این دلقکو بیخیال بعد از رفتن محیا رفتم کنار بردیا که دستمو گرفت و کشید از البه الی جمعیت رد شد و منم مثل بهترین سایت دوستیابی رایگان ایران مطیع سایت دوستیابی بین المللی رایگان....... اروم گفت: خانومم مواظب خودن باش من امشب قضیه خواستگاریو به بهترین سایت دوستیابی رایگان اینا میگم سایت دوستیابی بین المللی رایگان تا بعد از جشنواره میایم خونتون قلبم پر از شور شد... یعنی همه چی داره تموم میشه؟ سرشو اورد جلوی صورتم و اخم گفت: میدونی که همه جا حواسم بهت هست نبینم باز موهاتو چپ ریختیا خندم گرفت اروم چونشو بوسیدم و گفتم: چشم اقای بداخالق لبخندی زد و گفت: بریم؟
بریم بهترین سایت دوستیابی رایگان تلگرام
موهامو بستم شالمو گذاشتم و گفتم: بریم بهترین سایت دوستیابی رایگان تلگرام گرفتو از رختکن خارج شدیم و رفتیم پیش بچها از بهترین سایت دوستیابی رایگان ایران کردم و با تمناو محیا راه افتادیم سمت پله برقی.... صدای جیغ تمنا بلند شد: اوناش اونجان هستی محیا ببینین به جایی که میگفت نگاه کردم بله مامان اینا پشت شیشه مثل بهترین سایت دوستیابی رایگان ایران داشتن شلنگ تخته مینداختن ببینیمشون...پدرو مادر و خواهر بهترین سایت دوستیابی رایگان هم بودن...بهار هی سرک میکشید که داداششو پیدا کنه... از پله برقی اومدیم پایین و باسرعت رفتیم سمت انتهای شیشه.....
سایت دوستیابی بین المللی رایگان بهار بیشتر خودشو بهم چسبوند
با رسیدن به مامان اینا خودمو به اغوش گرم مادرم سپردم نود مامان_بهارجان ول کن برادرتو باز بچم یکم نفس بکشه سایت دوستیابی بین المللی رایگان بهار بیشتر خودشو بهم چسبوندو رو به مامان گفت۶: ماهه ندیدمش بازم نباید بچسبم بهش؟پسرتون بهترین سایت دوستیابی رایگان تلگرام انقدر بدجنسه نذاشت تو این مدت یه بارم بریم شیراز دیدنش همش میگفت مگه من بچم هی بیاین بهم سر بزنین؟ هرکی ندونه فکر میکنه ۱۰۰سالشه ایش بعداز تموم شدن سخنرانیش نفس عمیقی کشید که خندمون گرفت من_وای بهار یه نفس بگیر قرمز شدی فسقلی باحرص گفت: داداش!
چند بار بگم بهم نگو فسقلی؟؟ ضربه ارومی به دماغش زدم و گفتم: فسقلی خودمی ابجی بهترین سایت دوستیابی رایگان!!! باصدای بابا نگامو از بهار گرفتم درحالی که لیوان قهوشو تو دستش جابهجا میکرد گفت: بردیا قراربود وقتی درست تموم شد مدیریت کارخونه و شرکتو به دست بگیری بهترین سایت دوستیابی رایگان تلگرام که برگشتین تهران و پایان نامتونو تحویل دادین خالصع بگم که فردا صبح میریم شرکت به عبادی) وکیل شرکت (میگم بیاد یه وکالت نامه تام بهت بده و از همون فردا کارتو شروع میکنی خواستم اعتراض کنم که دستشو اورد باالو ادامه داد_چیزی نگو پسرم میدونم زوده
عجله کردم اما این تصمیم با فکرو مشورت مادرته و از این کارم هیچ جوره پشیمون نمیشم فقط یه چیز دیگه تو شعبه اصلی شرکت دفتر کارتو گفتم درست کنم اون دوتای دیگه هم معاونام هستن که اگه بخوای خودت میدونی تغیرشون بدی نگران هیچیم نباش هرجا به مشکل خوردی خودم هواتو دارم هرچند میدونم از پسش برمیای اخه تو پسر منی! لبخندی به چهره مهربون پدرم زدم.. .نمیتونستم مخالفت کنم البته قراربود خودم از صفر شروع کنم بدون کمک بابا ولی بهترین سایت دوستیابی رایگان تلگرام باابن اوضاع نمیشه بهترین سایت دوستیابی رایگان ایران کشید سایت دوستیابی بین المللی رایگان شدیدا خسته شده ازکار و میخواد کنار مامان باشه مامان بادیدن لبخندم با شوق خندید و گفت: مبارکه پسرم واقعا بااین کارت کمک بزرگی به منو پدرت میکنی بهار با شیطنت خندید و گفت: بله دیگه چند ماهی هست که کارای بابا زیاد شده