سخته بی ماشین بردیا _ماشین منو بهترین سایت دوستیابی بین المللی رسیده جا میشیم دیگه از جام بلند شدم و گفتم: االن حاضر میشیم بردیا_منتظریم فعال من_فعال قطع کردم و به بچها گفتم لباس بپوشن جین مشکی با مانتوی سفید تا بهترین سایت دوستیابی بین المللی رایگان زانو پوشیدم شال مشکیمو گذاشتم روسرمو موهامو چپ ریختم بیرون... ریمل و ماتیک صورتی زدم و با عطرم دوش گرفتم...کوله مشکیمو برداشتم و از اتاق زدم بیرون به در ورودی تکیه دادم و منتظر شدم بقیه بیان....بعد از چند مین سایت دوستیابی خارج از کشور و تمنا اومدن پایین...
محیا تیپ طوسی زده. بود درست رنگ چشاش...تمنا هم تیپ سرمه ای زده بود... چشمای تمنا عسلی و سبزه... اومدن کنارمو محیا خواست حرفی بزنه که صدای ساغر از رو پله ها بلند شد: ما حاضریم بریم نگامو دوختم به تیپ بهترین سایت دوستیابی بین المللی و ساغر...حالم داشت بهم میخورد...طناز سرتا پا البالویی پوشیده بود و جلوی مانتوش باز بود با یه کیلو ارایش...ساغرم با تیپ سبز یکی مثل طناز.....نفسمو فوت کردم....چی میشد اینا نمیومدن بهترین سایت دوستیابی بین المللی رایگان؟؟...حداقل عصابمون اروم بود...با تکی که بردیا بهم زد از خونه خارج شدیم....
سایت دوستیابی در ایران کردم
فراری بردیا جلوی در پارک بود جلوترم یه لکسوز که سایت دوستیابی خارج از کشور بهش تکیه داده بود....نگاهی به سایت دوستیابی در ایران کردم...شلوار. مشکی با پیرهن سفید تنش بود...طبق معمول استیناشو تا ارنج بهترین سایت دوستیابی بین المللی رایگان زده بودو عینک خوش فرم دودیشم رو چشاش بود...عینکو از چشاش برداشت و بااخم اومد جلوم ایستاد و گفت: دوسداری موهاتو کوتاه کنم؟؟ با تعجب گفتم: چرا؟؟؟ با انگشت سبابه و اشارش چند تار از موهای چپ ریختمو گرفتو گفت: خوشم نمیاد زول بزنن بهت با دستش موهامو زد پشت گوشم و با لبخند خاصی گفت: اینجوری بیشتر بهت میاد خانوم من که کال تو هپروت بودم و مسخ شده چشاش نمتونستم حرفی بزنم...
سایت دوستیابی خارج از کشور بریم خواستم
با صدای ارتان به خودم اومدم سایت دوستیابی در ایران بیا دیگه. سرشو تکون داد و گفت: سایت دوستیابی خارج از کشور بریم خواستم برم سمت ماشین که چیزی یادم اومد و در حالی با سرعت میرفتم سمت خونه گفتم: بهترین سایت دوستیابی بین المللی میام دوییدم تو خونه و ساندویچ ماکارونی) غذای ناهار (که براش درست کرده بودم و برداشتم و از خونه زدم بیرون....رفتم تو ماشین سایت دوستیابی در ایران و نشستم پشتشو از کنار شونش ساندویچو گذاشتم رو پاش و گفتم: بیا بخور تلف نشی با تعجب از تو اینه نگام کرد که صدای پرخنده ارتان بلند شد:
هی یکی از این حوریا نمیتونی برامون بفرستی به فکر شیکم مبارکمون باشه؟؟واال اگه من بیفتم بمیرمم کسی نمیگه چرا مرد همه میان بهترین سایت دوستیابی بین المللی رایگان کوفت کنن به حرفای ارتان خندیدیم و خواستم سرمو بچرخونم سمت شیشه که بردیا از تو اینه بخندی بهم زد... جواب لبخندشو دادم و سرمو تکیه دادم به شیشه بردیا جلوی یه پارک نگه داشت و پیاده شدیم...منو تمنا و محیا باهم...طنازوساغر...سایت دوستیابی در ایران ارمین...
ارتان و سامیار و بردیاهم باهم...داشتیم از جلوی یه گروه پسر رد میشدیم که از شانس گندم زول زده بودن به من...تمنا کنار گوشم گفت: سایت دوستیابی خارج از کشور بیاری بردیا اینجا بهترین سایت دوستیابی بین المللی راه نندازه باتعجب برگشتم سمتش که دیدم بردیا رفت جلوی اون پسرا و دست به جیب یه چیزایی بهشون گفت که اوناهم به ثانیه نکشیده جیم شدن... برگشت سمتون و با اخم اومد سمتم...اب دهنمو قورت دادم که بازمو محکم گرفتو کشیدم سمت یه سمت دیگه پارک...حس میکردم بازوم کبود شده...رفت بین دخترا و برگشت سمتم با چشمای به خون نشسته خواست داد بزنه که متوجه اشک تو چشام شد...باتعجب گفت: چته هستی؟؟؟