و از اتاق بیرون زد و با یک لیوان آب سمتم اومد. لیوان آب رو که به لبم نزدیک کرد، شیرینی حاصل از قندش کمی از سیاهی اطرافم رو برام واضحتر کرد و بعد خوردن آبقند بهترین سایتهای همسریابی دوباره بی رون رفت و با ظرف غذا وارد اتاقم شد. با فهمیدن بوی غذاهایی که از بیرون گرفته بود و دلم بعد دیدنشون ضعف رفت بدون کمی صبر به جون غذا افتادم و تا بهترین سایت همسریابی دونه برنج رو خوردم و قیافه بهترین سایت های همسریابی ایرانی هنگام غذا خوردن من دیدنی بود. ولی بدون اینکه به خودم بیارم غذام رو کامل خوردم و اینبار معدهم سنگینی کرده بود.
خواستم دراز بکشم که بهترین سایت همسریابی طوبی پشت چشمی برام نازک کرد و گفت: پاشو، نباید دراز بکشی، پاشو یکم راه برو! به حرفش گوش دادم و بلند شدم. تو چند قدم اولی که برداشتم باز هم دیدم تار بود ولی بعد یکم بهتر شد. جلوی تلویزیون نشستم و کنترل بهترین سایت های همسریابی ایرانی برداشتم و تلویزیون رو روشن کردم. سکوت خانه درهم شکست و اینبار فضای خونه قابل تحملتر بود. بهترین سایت همسریابی طوبی از اتاق بیرون اومد و همانطور که سمت آشپزخونه میرفت رو به من گفت: دختر تا این ساعت چطور خوابیدی؟
بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم حالا تو فکر کن
بدون اینکه نگاهمو از تلویزیون بگیرم گفتم: من دو ساعت تو خیابون بگردم تمام بدنم میگیره، بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم حالا تو فکر کن دو روز نه خواب داشتم نه استراحت! بهترین سایت های همسریابی ایرانی با ظرف میوه سمتم اومد و کنارم نشست. بهت رحم کنه واقعا! بهترین سایت همسریابی بدون توجه به حرفش، مشغول دیدن تلویزیون بودم که موبایل بهترین سایتهای همسریابی زنگ خورد. بهترین سایت های همسریابی ایرانی جواب تماس رو داد و انگار سپهر بود که با خنده و شوخی قطع کرد و رو به من گفت: من میرم بخوابم، تو هم میوهت رو بخور و اگه تونستی برو بخواب. با کمی ترس که نمیدونم چطور یهو گریبانم رو گرفت گفتم: اژین؟ بهترین سایت همسریابی طوبی همان طور داشت سمت اتاق میرفت و پشتش به من بود گفت: بله. میشه نخوابی؟! بهترین سایت همسریابی یهو ایستاد و سمت من چرخید و با تعجب پرسید: چرا اون موقع؟!
بهترین سایت همسریابی روسیه منم تنهایی چیکار کنم
به خونه اشاره کردم و گفتم: زیادی ساکته، بهترین سایت همسریابی روسیه منم تنهایی چیکار کنم؟ ل**ب بهترین سایتهای همسریابی کج شد و با پوزخند گفت: عه، میترسی؟ خیر! بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم خندید و گفت: تو که وقتی مامانت اینا نبود تنهایی میخواستی بمونی خونهتون، الان چی شده دل شیرت یهو شد ترسو دل! لعنتی به خودم فرستادم و با حرص سمت دیگهای چرخیدم و با حرص گفتم: شبت بخیر، رمضان!
بهترین سایتهای همسریابی بدون توجه به کنایم دوباره راهش رو سمت در اتاقش کج کرد و رفت. صدای تلویزیون زیاد کرده بودم و میخواستم به فضای خونه عادت کنم. همیشه عادت داشتم وقتی اوایل به یه جا میرفتیم و میخواستم تنها بمونم یکم میترسیدم و بعد مدتی عادت میکردم. یک ساعت گذشت که دیدم بهترین سایت همسریابی روسیه با حرص از اتاق خارج شد و رو به من گفت: صدای اون کوفتی رو یکم کم کن، سرم رفت! نمیتونم بخوابم. با بیخیالی شونههام رو بالا انداختم و گفتم: به من چه خب؟ من صدای بهترین سایت همسریابی رایگان کم باشه نمیتونم فیلم ببینم. اژین با چشمهاش برایم خط و نشان کشید