بهترین برنامه دوست یابی در اطراف همراه دکتر و پرستار وارد اتاق شدن. دکتر: خوبی دخترم؟ -بله ممنون؛ فقط کمی سرم درد میکنه. دکتر: اونم خوب میشه! به خاطر ضربهای که به سرت خورده. دکتر چیزایی گفت و پرستار نوشت. دل تو دلم نبود برای اینکه از مامان سراغ بهترین برنامه دوست یابی اطراف رو بگیرم؛ یعنی چه بالیی سرش اومده؟ بهترین برنامه دوست یابی در اطرافی حالش خوبه؟ وقتی دکتر رفت. مامان اومد و دستی روی صورتم کشید. دخترم رو دوباره بهم داد! -بهترین برنامه دوست یابی در اطراف آرشام کجاست؟ حالش چهطوره؟! نگاهش رنگ غم گرفت. سرش رو زیر انداخت و با گوشهی روسریش بازی کرد. -بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف بگو دیگه! بهترین برنامه دوست یابی در اطرافی کجاست؟! -بهترین برنامه دوست یابی در اطرافیا باید آروم باشی! -مامان میگی یا نه؟! -بهترین برنامه دوست یابی اطراف میخواست بیاد نجاتت بده؛ ولی.. . اون نامرد از پشت بهش شلیک کرد!
احساس کردم وجودم خالی از گرما شد، قلبم نزد، دستام یخ کرد، سرم به شدت تیر کشید! بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف فهمید و دستای لرزونم رو گرفت. -خب چی...چی شد؟ -آروم باش عزیزم! توی بخش مراقبتهای ویژهاس! میگن حالش خیلی بده؛ ولی امیدت به باشه. -میخوام ببینمش بهترین برنامه دوست یابی در اطراف! -با این حالت کجا میخوای بری دخترم؟! -خواهش میکنم من رو ببر پیشش! -باشه عزیزم. با هم از اتاق خارج شدیم و سوار آسانسور شدیم. جلوی اتاق مریم جون رو دیدم، هیراد و دوست آرشام. بهترین برنامه دوست یابی در اطراف شیراز نگاهش به من افتاد. با عجله خودش رو بهم رسوند و زیر بازوم رو گرفت. هیراد: چرا با این حالت اومدی آخه خواهری؟! -میخوام ببینمش! -نمیشه عزیزم، نمیذارن بری داخل. -ازپشت شیشه ببینم. -باشه، چرا اینقدر میلرزی؟! -چیزی نیست! از پشت شیشه به تن بیجونش خیره شدم. صورتش رنگ پریده به نظر میرسید، کلی دستگاه بهش وصل کرده بودن.
بهترین برنامه دوست یابی در اطرافیا میخوایم بهم برسیم یکی میاد
بهترین برنامه دوست یابی در اطرافی چرا تقدیر من و تو اینجوریه؟! بهترین برنامه دوست یابی در اطرافیا میخوایم بهم برسیم یکی میاد و ما رو از هم جدا میکنه. مگه ایندفعه قول ندادی برای همیشه پیشم بمونی؟! پس به قولت عمل کن نفسم! مریم جون با اشک بغلم کرد: -الهی قربونت برم مادر! غصه نخور بزرگه، بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف رو به ما میبخشه. کنار هم روی صندلی نشستیم، نگاهی به بهترین برنامه دوست یابی در اطراف انداختم و گفتم: -بهم بگو اون شب چی شد؟! -ویدا؛ همون دختری که جونت رو نجات داد، فرهمند رو تعقیب کرده بود و دنبالش اومده بود. یه پسر بچه رو فرستاد سراغمون که بهترین برنامه دوست یابی اطراف در خطره! ما هم سریع خودمون رو رسوندیم؛ اما دیر شده بود. بهترین برنامه دوست یابی در اطرافیا تیر خورده بود و تو توی ماشین بودی. به سختی ماشین رو نگه داشتیم. رامین هم دستش درد نکنه با کلی زحمت بمب رو خنثی کرد
بعدش تو سرت خورده بود به شیشه و از هوش رفته بودی، بهترین برنامه دوست یابی در اطرافی برای نجاتت با اون پای زخمی اومد؛ اما.. . آخرش رسوندیمت بیمارستان، ر زخمت عمیق نبود! -اون مرده بهترین برنامه دوست یابی در اطراف رایگان چی شد؟ -رامین دستگیرش کرد و بردنش. صدای تق و توق پاشنههای کفشی نگاه همهمون رو به ته سالن کشوند.
بهترین برنامه دوست یابی در اطراف شیراز همراه با اهورا داشتن
بهترین برنامه دوست یابی در اطراف شیراز همراه با اهورا داشتن میاومدن. اینا کی باهم جور شدن؟! تا رسیدن به ما بهترین برنامه دوست یابی در اطراف سمت من اومد و باچشمای پر اشک نگاهم کرد. جلوی روم زانو زد و گفت: -ترالن خانم خیلی متاسفم بابت اینهمه سختی که به خاطر من کشیدی! دلم پر نفرت بود ازش؛ ولی با چیزایی که بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف تعریف کرد و چیزایی که هیراد گفت همه نفرتم ازش دود شد و رفت هوا! دستاش رو گرفتم و بلندش کردم. کنارم روی صندلی نشست. سرش رو زیر انداخت و گفت: -شرمندهام! میدونم خیلی ناراحتی کشیدی، زجر کشیدی! درکت میکنم جدایی از معشوق خیلی سخته و سختتر از اون دیدنش بایه نفر دیگهاس؛ ولی شاهده بهترین برنامه دوست یابی اطراف هیچ وقت بهت بهترین برنامه دوست یابی در اطراف رایگان نکرد! با جون و دل دوست داشت. هر کاری میکرد تا سریعتر ماموریتش رو تموم کنه و به تو برسه. آخرشم موفق شد