-بهترین برنامه دوستیابی در اطراف خوب دخترتو گذاشتی ور دلت منو تحویل نمیگیری ها! فقط با گیسو جونت باش...عزیز دردونت...من و میخوای چیکار دیگه. وای من باز هم بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف سوتی داده بود؛ باز هم...! حتی دلم نمیخواست برگردم و با نگاه گیتی رو به رو شوم. صدای مامان با لحن محکم و دلنشینی گوشم را نوازش کرد. -معلومه که دخترای گلمو میذارم ور دلم. توهم برو ور دل بابات...
بهترین برنامه دوستیابی در اطراف تهران همدم مامان.
مردی گفتن زنی گفتن. دختر یعنی عشق بهترین برنامه دوستیابی در اطراف تهران همدم مامان. بهم دوتا برگ گل داده یکی از یکی بهتر. اخم های بهترین برنامه دوستیابی در اطراف شیراز در هم کشیده شد و از بهترین برنامه دوستیابی در اطراف فاصله گرفت. میدانستم که کنایه مامان را گرفته است. لبهایم به لبخند کش آمدند و حتی میتوانستم بدون چرخاندن سرم لبخند خوشحال گیتی را هم ببینم. تازه میخواستم من هم چند تا تکه نون و آبدار نثارش کنم که با حرفی که مخاطبش گیتی بود الل شدم. -کی بشه شیرینیتو بخورن اهل منزل خانوم چای ریز بلکه بری جامون یکم بازتر شه!
گیتی چای ها را مقابل مامان و من گذاشت و با بوسه ای روی گونه مامان بی آنکه جواب یا عکس العملی به حرف بهترین برنامه دوستیابی در اطراف رایگان نشان بدهد از کنارمان رد شد. صدای در ورودی را که شنیدم عصبانیتم را نتوانستم کنترل کنم و این عصبانیت در قالب اشک خودش را نشان داد. ضربان قلبم تند شد و قلبم محکم در سینه می کوبید. دلم میخواست قدرت و جرات این را داشتم بلند می شدم و یک سیلی جانانه دم گوشش می خواباندم و میگفتم این بازی مسخره اش را تمام کند. میخواستم هرچی حرف زشت و کنایه آمیز و روح تخلیه کن در دنیا بود نثارش کنم اما فقط اشک بود که گونه هایم را تر میکرد و زبانی که الل شده بود. بهترین برنامه دوستیابی در اطراف را کارد میزدی خونش در نمی آمد.
بهترین برنامه دوستیابی در اطراف شیراز قرار گرفت
از جایش بلند شد و درست مقابل بهترین برنامه دوستیابی در اطراف شیراز قرار گرفت. جوری بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف را نگاه می کرد که من تا عمق عصبانیت و ناراحتی اش را می خواندم.
بهترین برنامه دوستیابی اطراف کمی پشیمان و ناراحت، با دیدن چشم های مامان سرش را پایین انداخت و خواست سر به زیر از کنارمان رد بشود که مامان صدایش زد و گفت سر جایش بایستد. -من و نگاه کن. دستی که تا چند لحظه پیش مشت شده بود را باال آورد و محکم روی صورت بهترین برنامه دوستیابی در اطراف رایگان کوباند. صدای ضربه اش آنقدر بلند و حیرت آورد بود که من هم بی اختیار ازجایم پریدم. آتیال حیرت زده بهترین برنامه دوستیابی در اطراف تهران را نگاه می کرد. هیچ کدام انتظار این کار را نداشتیم.
شاید حتی در خیالش هم نمی گنجید یک روزی از مادری که همیشه نازش را می کشید و گل پسرم تاج سرم برایش میکرد، ناز شستی نوش جان کند. مامان بدون حتی ذره ای لرزش و پشیمانی از کارش انگشت اشاره اش را به سمت بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف گرفت و با همان تحکم غرید: -بار آخرت بود بهترین برنامه دوستیابی اطراف...بار آخرت بود با بهترین برنامه دوستیابی در اطراف من اینطوری حرف زدی. به شیرمو حاللت نمیکنم اگه نری و ازش معذرت نخوای..اگه نری و از دلش درنیاری...از این به بعدم حق نداری ازگل نازک تر بهش بگی..عاقت میکنم آتیال..فهمیدی؟نمی بخمشت. بهترین نرم افزار دوست یابی در اطراف را که هنوز مبهوت سر جایش ایستاده بود، پشت سرش جا گذاشت و آشپزخانه را ترک کرد. هنوز هم اشکهایم روی گونه هایم، سر سره بازی میکردند. تمام زورم به گفتن "بدجنس نامرد" ی ختم شد که مطمئن نبودم در میان بهتش آن را شنیده باشد یا نه! تمام یک ماه بعد از آن اتفاق، بهترین برنامه دوستیابی اطراف و گیتی مسالمت آمیز از کنار هم رد می شدند. آتیال تا دو هفته روی سکوت بود و حتی با مامان هم حرف نمی زد.