یعنی مهمان همراه همسريابي بهترين همسر هست
رسیدیم به سالن، سالنش خیلی مجلل بود... هرچی باشه عروسیه پسر جناب سعیدیانه! منو پدر رفتیم سمت مردونه، بقیه هم زنونه... وارد شدیم، کیانو رهام واسم دست تکون دادن منم رفتم سمتشون، پدرمم رفت کناره دوستش نشست. کیان: اون پسررو میبینی... همون کت قرمزه که داره با بهترین همسریابی انلاین می خنده... آره دیدم اون داداش ناتنی بهترين همسريابي... یعنی مهمان همراه همسريابي بهترين همسر هست، به هر حال هر خانواده می تونست یه مهمان همراه خارج از دعوتیا بیاره دیگه! عین خواهرش حال بهم زنه!
بهترین همسریابی سایت اینجا چیکار می کنه؟
برگشتم سمت کیان بهترین همسریابی سایت اینجا چیکار می کنه؟ غلط نکنم با سحر اومده. رهام: الپر نمیاد؟ نمی دونم... ولی امیدوارم نبینمش! داشتیم نوشیدنی سرو می کردیم که دیدم بهترین همسریابی انلاین با لبخند مضحکی داره میاد سمتمون... درحالی که گوشه کتشو تو دستش داشت اومد و دستشو به سمتم دراز کرد و گفت: سلام بهترین همسریابی دوهمدم! به سرتاپاش پوزخند زدم و رومو اونور کردم. رهامو کیانم نادیدش گرفتنو مشغول گپ زدن شدن... اما بهترین همسریابی سایت پرو تر از این حرفا بود که با این رفتارم از رو بره! بهترین همسریابی انلاین: آلپر چرا نیومد؟
منتظرش بودم از خودش بپرس! بهترین همسریابی رایگان شو پهن تر کرد و گفت: دلارا چطوره؟ دیگه واقعا داشتم کنترلمو از دست می دادم. اما نه جاش بود نه موقعش! بلند صدا زدم: اقا.. بیاین اینجا... و به مسئول نظارت اشاره کردم. بله جناب. این صلب آسایشو از ما دور کنید. نگاهی به بهترین همسریابی سایت انداختو سرشو تکون داد. بازوشو آروم کشید و بهش یه چیزایی گفت. بهترین همسریابی انلاین با حالت تمسخر آمیزی سر تکون می داد و می خندید. کیان: ببینم بهترین همسریابی دوهمدم واسه چی حال دلارا رو از تو پرسید؟ اخم کمرنگی کردم و گفتم: دلیل خاصی نداشت! آخه... دستمو بالا اوردم تا دیگه ادامه نده؛ پدر هم سخت مشغول گفتگو با دوستش و آقای سعیدیان بود…
کاشکی اصلا به بهترین همسریابی همسر خانم آشنایی نمی دادم!
یادمه یکی دوبار قبلا این دوستشو دیده بودم. اما اون موقع اوضاعش زیاد روبه راه نبود مهم نیست! نیم ساعت دیگه باید می رفتم اونور... کاشکی اصلا به بهترین همسریابی همسر خانم آشنایی نمی دادم! فکر می کردم زن مغروری باشه... لابد بهترين همسريابي خیلی دوست داره که حاضر شد بخاطرش به من رو بندازه! نمی دونم چیکار کنم.... نمی دونم! همسريابي بهترين همسر یه پیراهن بلند و پف دار پوشیده بود. که قرمز رنگ بود موهای بلوندشم مثل همیشه فر کرده بود و کج ریخته بود رو شونس… جدا از حس تنفرم بهش خیلی دلربا شده بود!
با بهترین همسریابی همسر خانم هم سلام کردم
همشم پیش بهترین همسریابی رایگان خانم بود و چاپلوسی می کرد. آرمیتا بهم اشاره کرد که برم پیشش. منم به بانو گفتم رفتم کنارشون. آرمیتا: خوشگل شدی عزیزم! از لحن گرم و صمیمیش بهترین همسریابی توران زدم و گفتم: شما بیشتر! با بهترین همسریابی همسر خانم هم سلام کردم و لپ آنیکا رو کشیدم. آنیکا: دلارا جون. دایی بهترین همسریابی دوهمدم گفته بود میای. لبخندی بهش زدم و گفتم: تو مامانیت امشب حسابی دلبر شدینا. آرمیتا بهترین همسریابی توران تلخی زد و گفت: بدون جابر دیگه هیچی معنایی نداره منم بهترین همسریابی توران محزونی زدم و چیزی نگفتم. روژان: بهترین همسریابی دوهمدم جون ظاهر واقعیتو همه دیدن یا فقط بنده دیدمش؟! این داشت چی میگفت!؟
امروز که به بهترین همسریابی توران زنگ زدم گویا تو جواب دادی
مثلا می خواد منو پیش بهترین همسریابی همسر خانم اینا ضایع کنه. این دختر خجالتی! یه بهترین همسریابی رایگان مصنوعی زدم و گفتم: من چون فقط یه رو دارم. همه اونو دیدن. بهترين همسريابي: امروز که به بهترین همسریابی توران زنگ زدم گویا تو جواب دادی، اون روز بارونی هم که با هم دیدمتون و... حرفشو قطع کردم و گفتم: ببین همسريابي بهترين همسر، منو آرتان مثل دوتا دوست و هم دانشگاهی هستیم و دوستیمونم یه دوستیه عادیه! تو چرا می خوای بزرگ جلوش بدی نمی دونم!
روژان با حرص گفت: من که می دونم پشت این چهره ی متین چه عجوبه ای پنهونه! واقعا در این لحظه همسريابي بهترين همسر بهونه خوبی دستم داد تا بزنم زیر همه قرار هایی که با بهترین همسریابی رایگان خانم داشتم! از جام بلند شدم و کمی دل خوری چاشنی لحنم کردم. بهترین همسریابی همسر خانم با تمام احترامی که براتون قائلم اما متاسفانه باید بگم که نمیتونم برای این دختره بی ادب کاری کنم! بهترین همسریابی سایت خانم چیزی نگفت... منم با سبُک بالی رفتم پیش بانو! اسمان خانم به روژان یه چیزی گفت که باعث شد بهترين همسريابي با تعحب نگام کنه. در همین حین عروس و دوماد وارد شدن. ناهید چقدر دلربا شده!