ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مهلا
مهلا
25 ساله از تهران
تصویر پروفایل حدیث
حدیث
26 ساله از تبریز
تصویر پروفایل بهرنگ
بهرنگ
40 ساله از نوشهر
تصویر پروفایل احسان
احسان
31 ساله از بندر عباس
تصویر پروفایل ایران
ایران
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل سروناز
سروناز
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل ترانه
ترانه
42 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
38 ساله از ساوه
تصویر پروفایل عباس
عباس
42 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل شهناز
شهناز
68 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل هرمز
هرمز
57 ساله از ری
تصویر پروفایل دنیز
دنیز
21 ساله از بیرجند

بلیط چارتری ترکیه

شروع شده بود و از طرفی هم میدونستم بلیط چارتری یه دختر دیگه رو هم دوست داره و بلیط چارتری تهران استانبول داشت توی قلبم سنگینی میکرد.

بلیط چارتری ترکیه - بلیط چارتری


تصویر بلیط چارتری

فقط میخوام برم تو اتاقم. کلافه توی اتاق داشتم برای خودم میچرخیدم و حس عذاب بلیط چارتری داشت نابودم میکرد. دیشب اگه سالار راد توی اون مهمونی مزخرف نبود و با حرفهاش تحریکم نمیکرد منم همچین غلطی نمیکردم. یعنی واقعا آهو من رو دوست داره، یا دیشب یه چیزی پروند؟ صبح تموم عکسهای طناز رو از دیوار اتاق کنده بودم تا آهو وقتی بیدار شد بلیط چارتری آنتالیا به تهران رو نبینه.

بلیط چارتری چیست انگار بعضی چیزها تغییر کرد

ولی خودمم دیگه نسبت به طناز حس نمیکردم. اون ازدواج کرده بود سالها پیش، و من سالها توی تنهاییهام باهاش زندگی کرده بودم و بعد اومدن بلیط چارتری چیست انگار بعضی چیزها تغییر کرد و آخر سر بدون حس پشیمونی و ناراحتی تموم بلیط چارتری هواپیما رو از سراسر اتاقم جمع کردم. بلیط چارتری چیست خودم رو توی اتاقم انداختم و نمیدونستم واقعا چیکار کنم؟ هم خوشحال بودم و از اینکه زندگی واقعی مشترکمون دیشب شروع شده بود و از طرفی هم میدونستم بلیط چارتری یه دختر دیگه رو هم دوست داره و بلیط چارتری تهران استانبول داشت توی قلبم سنگینی میکرد.

بلیط چارتری آنتالیا به تهران حس خوشحالی داشتم هم حس غم. بلیط چارتری هواپیما که قول ماندن به من نداده بود، پس من چرا همچین حماقتی کردم؟ کلافه بودم و نمیدونستم چمه.

بلیط چارتری کیش حمام رفتم

  • بلیط چارتری کیش حمام رفتم و برخورد دانههای درشت آب با تنم کمی حالم رو بهتر کرد ولی سنگینی توی دلم هیچ التیام نیافته بود. بعد پوشیدن لباسهام از اتاقم بیرون رفتم و خواستم چیزی بخورم تا سرگیجهم یکمی بهتر بشه که بلیط چارتری هواپیما رو توی آشپزخونه دیدم.
  • با دیدن میز صبحونه، از خجالت گونههام سرخ شدن که بلیط چارتری با محبت گفت: - بیا صبحونهت رو بخور بلیط چارتری آنتالیا به تهران. سمت میز رفتم و در سکوت داشتم صبحونهم رو میخوردم که بلیط چارتری تهران استانبول با قاشق به بشقابم زد که سرم رو بالا گرفتم: بلیط چارتری چیست کاش همیشه اینقدر خجالتی بودی بانو! چیزی نگفتم و صبحونه رو خوردم که بلیط چارتری هواپیما دوباره گفت: - مشکلی نداری؟ لقمهم توی گلوم پرید و همانطور که سرفه میکردم گفتم: - میشه لطف کنی بذاری صبحونه م رو تو آرامش بخورم؟
  • بلیط چارتری تهران استانبول با تعجب نگام کرد، شاید الان با خودش میگفت مگه من چی گفتم که اینجوری میکنه؟ ولی من واقعا دچار سردرگمی شده بودم و انگار الان داشتم عمق فاجعه رو درک میکردم. بلیط چارتری با صورتی که گرفته بود و ناراحتی ازش میبارید صبحانهش رو خورد و بدون حرف بلند شد و بعد گذاشتن یه جلد قرص روی میز غذاخوری گفت: - اگه درد داشتی از این یدونه بخور. و بلیط چارتری کیش بدون هیچ حرفی سمت اتاقش رفت. به قرص روی میز نگاه کردم و به این فکر ک ردم که حتی محبت و توجه بلیط چارتری استانبول به تهران هم از جنس دیگهای هست.

مطالب مشابه