. هوام رو داشت و این مهربونیاش باعث شده بود حتی نتونم یه دقیقه دوریش رو تحمل کنم، ولی توی نگاه بلیط هواپیما چارتری تهران به استانبول یه چیز گنگ بود که من رو بیشتر میترسوند و این نمیدونم چی بود. خرید بلیط چارتر هواپیما تهران به استانبول هربار که من رو میدید یه طوری میشد و ساعتها انگار با خودش کلنجار میرفت. صداش رو شنیدم: آهو این موبایل من کجاست؟ با خنده نگاهش کردم و گفتم: خیلی سربههوا شدیا!
سمت اتاق رفتم. دست دراز کردم تا گوشیش رو بردارم که چند تا مسیج پشت سر هم برای بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول اومد و من رو کنجکاو کرد. خواستم بازشون کنم که صدای بلیط هواپیما چارتری تهران به استانبول رو شنیدم: پیداش کردی آهو؟ آره رو میز بود و بعد با عجله بیرون رفتم. قیمت بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول بعد گرفتن موبایل از دستم بو*س*های روی پیشونیم کاشت و از خونه بیرون رفت. از خونه زدم بیرون که موبایلم زنگ خورد و شماره طناز روی صفحه گوشیم افتاد؛ دکمه سبز رو زدم که صدای بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول رو شنیدم. سلام بر آقا قیمت بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول گل!
لبخند تلخی روی صورتم نشست و نه تنها خوشحال نشدم از شنیدن صداش بلکه هربار صداش رو میشنیدم عذاب وجدان میگرفتم. الو، بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول هستی؟ آهسته زدم: خوبی؟
ا انرژی بیشتری گفت: خرید بلیط چارتر هواپیما تهران به استانبول!
طناز با انرژی بیشتری گفت: خرید بلیط چارتر هواپیما تهران به استانبول! و دوباره گفت: اژین! سمت ماشین رفتم و درش رو باز کردم و سوار ماشین شدم. میگم شوهرم امشب خونه نیست، منم خیلی میترسم، میشه امشب بیای پیشم، تنها نباشم؟ موبایل توی دستم خشک شد و چند دقیقه بدون اینکه نفسی بکشم همانطور خشکم زد. الو، بلیط هواپیما چارتری تهران به استانبول!
قیمت بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول میترسم خونمونم منطقهش پرته،
طناز تو چی میگی؟ طناز صداش گرفت وبا بغض گفت: قیمت بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول میترسم خونمونم منطقهش پرته، شبا میترسم. نفسمو با کلافگی بیرون فرستادم و نمیدونستم قبول کنم یا نه؟! چند دقیقه با خودم کلنجار رفتم، وقتی هم صدای گریه آلود بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول رو شنیدم، چون طاقت گریه طناز رو نداشتم، به خاطر همین مثل احمقها قبول کردم. آهو بعد رفتن بلیط هواپیما چارتری تهران به استانبول توی خونه نشسته بودم که موبایلم زنگ خورد و با دیدن اسم صبا تماس رو وصل کردم. ولی با شنیدن گریه صبا پشت تلفن پس افتادم. صبا چی شده، چرا گریه میکنی؟ خرید بلیط چارتر هواپیما تهران به استانبول گریه میکرد و میون گریههاش میگفت: وای آهو، دارم میمیرم. کلافه و پریشون پرسیدم: صبا واسه مامان بابا اتفاقی افتاده؟ تو رو بگو چی شده؟