آهو بلیط هواپیما چارتری تهران استانبول زن گرفته. مثل برق گرفتهها پشت تلفن خشکم زد. چی؟ بلیط هواپیما چارتر تهران استانبول دارم میمیرم، ازدواج کرده بچهدار بشه... اون زنیکه هم حاملهست! صبا مثل ابر بهار گریه میکرد و حتی نمیذاشت حرف بزنم. مادرشوهرم به جای اینکه بگه بلیط هواپیما چارتری تهران به استانبول اشتباه کرده، میگه میخواستی نازا نباشی، واسه پسرم یه بچه میآوردی زن نمیگرفت. قلبم از حجم غصه در حال ایستادن بود، انگار سونامی اومده بود و داشت وجودم رو نابود میکرد. با صدای بغضدار و اشکهایی که روی صورتم جاری بود گفتم: به بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول گفتی؟
صبا با هق هق گفت: چی بگم بلیط هواپیما چارتری تهران استانبول چی دارم بگم؟ میخوای چیکار کنی بلیط هواپیما چارتری تهران به استانبول؟ تو تاکسیم دارم میرم خونه بابا! نمیتونم تحمل کنم نمیتونم. با اشکهایی که نمیخواست خشک بشه گفتم: منم الان راه میفتم. لباس پوشیدم و با عجله زنگ زدم به قیمت بلیط هواپیما چارتر تهران استانبول و بعد اینکه به اژین خبر دادم
راهی خونه بلیط چارتر پرواز تهران استانبول شدم
راهی خونه بلیط چارتر پرواز تهران استانبول شدم. با رسیدن به خونه بابام، زنگ در رو فشردم بلیط هواپیما چارتر تهران استانبول با رنگ پریده در رو باز کرد که با دیدن قیافهش ترسیدم. آهو، صبا چش شده، چی میگه این دختر؟
به صبا نگاه کردم که روی زمین نشسته بود و انگار شوهرش مرده بود و داشت بلیط هواپیما چارتری تهران به استانبول میکرد. به سمتش دویدم و توی آغوشم گرفتمش. از ته دل جیغ میکشید و بلیط هواپیما چارتری تهران استانبول و مادرش رو نفرین میکرد. بلیط هواپیما چارتر تهران استانبول نمیخواست باور کنه و هی رو به صبا میگفت: چی میگی تو صبا، مادر من حتما بد متوجه شدی!
قیمت بلیط هواپیما چارتر تهران استانبول من شما چقدر ساده این!
- با این حرف صبا مثل اسپند روی آتیش منفجر شد: قیمت بلیط هواپیما چارتر تهران استانبول من شما چقدر ساده این! رفتم خونه مادر شوهرم دختره رو اونجا دیدم، چند باری دیده بودمش میگفتن همسایهست، ولی امروز زنی که همراهش بود گفت: شما خواهرشوهر ترانه خانومی؟ گفتم: ترانه کیه؟ گفت: زن بلیط هواپیما چارتری تهران به استانبول دیگه، عروس بلیط چارتر پرواز تهران استانبول؟ مثل خنگا خندیدم و گفتم: خانم چی میگی، بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول شوهر منه! زنه انگار فهمید بند رو آب داده چیزی نگفت، ولی من میدونم از قصد این حرفا رو زد که من بفهمم. اون زنه که اسمش ترانه هست روبهروم وایساد گفت که یازده ماهه با بلیط هواپیما چارتری تهران استانبول ازدواج کرده و میدونسته زنش نازاست!
- با گریه رفتم و به مادرشوهرم میگم پسرت این کار رو کرده؟ میگه خوب کرده. صبا نمیتونست نفس بکشه و فقط یه ریز اشک میریخت. رنگ مامانم عینهو گچ شده بود و دستش رو روی قلبش گذاشته بود. با ترس سمت مامانم رفتم و هی صداش میکردم. مامان خوبی؟ ولی مامانم لب از لب باز نمیکرد. صبا هم ترسیده و با صورتی پر از اشک مامانم رو نگاه کرد، با جیغ رو به بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول داد کشیدم: صبا. صبا با اینکه تعادل روی راه رفتن نداشت ولی خودش رو بالای سر مامانم رسوند؛ با عجله رفتم و یه لیوان آبقند برای مامانم آوردم و به زور وادارش کردم که یکمی ازش بخوره. بلیط هواپیما چارتر تهران استانبول بعد خوردن چند جرعه، کمی حالش بهتر شده بود و یکباره اشک تموم صورتش رو پر کرد. صبا رو توی آغوشش گرفته بود و قیمت بلیط هواپیما چارتر تهران به استانبول رو نفرین میکرد.