مریم زنداداش بلیط هواپیما خارجی ترکیه هم شیرین دستش رو گرفته بود و داشتن با هم میرقصیدن. مریم زیاد انگار رقصیدن بلد نبود و شیرین هی دستش رد میچرخوند و هر دو میخندیدن. من نمیدونم این خرید بلیط هواپیما خارجی ترکیه چطور میتونه اینقدر خون گرم باشه که تو چند ثانیه اول بتونه با همه گرم بگیره! یکمی که رقصیدیم به سرجام برگشتم که دیدم اژین چپ چپ نگام میکنه و من شونه هام رو با بیخیالی بالا انداختم.
مهمونا دسته دسته میچرخیدن و چون بابام معتقد بود که نباید خانوم و بلیط هواپیما خارجی استانبول مختلط باشه آقایون هم سالن پایین بودن و تنها مرد محرم جمع بلیط هواپیما خارجی ترکیه بود. بعد یک رقص و پایکوبی طولانی چراغها خاموش شد و شیرین و شقایق با ظرف حنا و زنداداشها و صبا هر کدام با شمعهایی که توی دستشون بود دور من حلقه زدن و مراسم حنابندون رو اجرا کردن. آهنگ توی سالن پخش میشد و دخترا دست میزدن و دورم میچرخیدن. صبا موهای قهوهای رنگش رو طلایی کرده بود و پشت سرش رز بسته شده بود. نگاهم به مامانم افتاد که روشنایی رقص نور تو صورتش افتاده بود و لبخند و صورت پر از خوشحالیش انعکاس عجیبی با نور سالن برقرار کرده بود. بلیط هواپیما خارجی استانبول جلوی پام زانو زد و بعد کنار زدن توری که روی سرم انداخته بودن نگاهش روی من سنگینی کرد. توی چشمهاش نگاه کردم که با یه حس توخالی نگاهم میکرد و با لبخندی که به ل**ب داشت سعی در لاپوشانی کردن این نگاه یخیش داشت.
خرید بلیط هواپیما خارجی ترکیه با جیغ و داد
همه خرید بلیط هواپیما خارجی ترکیه با جیغ و داد هی پشت سر هم با هم یک صدا میگفتن: دوماد عروسو ببوس یالا، یالا یالا، یالا! اونقدر این حرفها رو با آواز تکرار کردن که بلیط هواپیما خارجی ترکیه با همان چشمهای پر از سرماش زل زد بهم و سپس بو*س*های روی پیشونیم کاشت که تنم از سرما لرزید ولی قلبم پر شد از یه حس گرم و دوست داشتنی! صدای دست و جیغ بلند شد و همه چراغها یهو روشن شدن و بلیط هواپیما خارجی ترکیه قیمت دستم رو گرفت و بلندم کرد. دوباره آهنگ شادی توی سالن پخش شد و دخترا کنار وایسادن تا
بلیط هواپیما خارجی ترکیه علی بابا با من برقصه
بلیط هواپیما خارجی ترکیه علی بابا با من برقصه، ولی خرید بلیط هواپیما خارجی ترکیه فقط دست میزد و من میرقصیدم. بعد رقص تنهایی من توی دستامون حنا هم گذاشتیم و بلیط هواپیما خارجی ترکیه مثل مرغ سرکنده از سالن خارج شد و دوباره رقص و پایکوبی شروع شد. بعد صرف شام باز هم رقص بود و رقص، بعدش هم مهمونا کم کم عزم رفتن کردن و داداشهای بلیط هواپیما خارجی استانبول و مردهای درجه یک فامیل وارد سالن شدن و داشتن کردی میرقصیدن. بگم بهم خوش نگذشته بود دروغ گفتم، واقعا یه شب به یاد موندنی بود.
یه شبی که شاید نگاه بلیط هواپیما خارجی ترکیه علی بابا پر از سرما بود و پکر بودنش عذابم میداد ولی با همه اینها باز هم قلبم داشت با سرعت نور میزد و ته دلم یه خوشی عجیبی بود. انقدر رقصیده بودم که فکر کنم زیر پاهام تاول زده بود! بعد تموم شدن حنا و رفتن مهمونها، ما هم به خونه برگشتیم ولی بلیط هواپیما خارجی ترکیه به امریکا حتی تعارف هم نکرد که من رو برگردونه و یهو غیب شده بود. به خونه رسیدیم و نمیدونم چطور خوابم برد.