و بعد تیشرتش رو با یه حرکت از تنش بیرون آورد. چیکار میکنی دیوونه؟ و با چشمهایی که از حدقه بیرون زده بود داشتم نگاهش میکردم. تخفيف فلاي تودي لبش رو به زیر دندون کشید تا نخنده. میخوام دوش بگیرم، اگه اشکالی نداره. چرا؟
تخفيف فلاي توديل این بار خندید. چی چرا؟ و بلندتر خندید و گفت: عرق کردم، از صبح بیرون بودم بخاطر همین. و همان طور که میخندید سمت حموم رفت. هههههه. بینمک! منم بخاطر کار لباسهام عرق کرده بود، ظرفها رو هم نشسته بودم بخاطر همین سمت تخفيف فلاي توديلی رفتم و بعد جمع کردن آشپزخونه، لباسام رو عوض کردم و لباسهام رو توی لباسشویی انداختم و بعد زدن کمی عطر به خودم روی تخت دراز کشیدم و نمیدونم کی چشمام گرم شد و خوابیدم.
تخفيف فلاي توديلات در حال پرس شدنم
صبح با حس خفگی چشم باز کردم و اژین رو دیدم که قشنگ روی من افتاده و تخفيف فلاي توديلات در حال پرس شدنم. تخفيف فلاي تودي مشت بهش زدم و به زور به سمت دیگهای هلش دادم. تخفيف فلاي توديل. سمت پنجره رفتم و بعد کنار زدن پرده، با دیدن برفی که زمین رو سفید کرده بود میخواستم از هیجان جیغ بکشم.
دوست داشتم لباسهام رو بپوشم و برم بیرون و برف بازی کنم. به سمت اژین نگاه کردم که توی خواب عمیقی بود و حتی اگه صداش هم میکردم چشم باز نمیکرد.
تخفيف فلاي توديلی خودم با عجله پالتو و شال و کلاهم رو سرم کردم
تخفيف فلاي توديلی خودم با عجله پالتو و شال و کلاهم رو سرم کردم و بعد پوشیدن نیم بوتهام و برداشتن کلید از خونه بیرون زدم. تا تخفيف فلاي تودي از خواب بلند بشه، من برمیگشتم. نزدیکی ساختمون پارک بود و بعد اینکه سمت اونجا حرکت کردم بچهها رو هم تخفيف فلاي توديل دیدم که انگار مدارس تعطیل بود و داشتن حسابی برف بازی میکردن. دختر کوچولویی سمت من اومد و همان طور که لپهاش بخاطر سرمای تخفيف فلاي توديلی گل انداخته بود گفت: خاله، آدم برفی میخوای با من درست کنی؟ با لبخند گفتم: معلومه، آره. با ذوق بالا پایین پرید و گفت: تخفيف فلاي توديل!
گلولهای برف کوچیک برداشتم و اونقدر روی برفها حرکتش دادم که بزرگ شد و شد تنه آدم برفیمون. بعد نیم ساعت آدم برفی درست شده بود و با سطل و هویجی که دختر کوچولو آورده بود تزیینش کردیم. دخترک با شادی بالا و پایین میپرید و گفت: وای، خاله جون دستت درد نکنه، از مال همه بچهها آدم برفیمون خوشگلتر شد. تخفيف فلاي تودي لبخند نگاش کردم و همان که خواستم بگم قابلی ندارد، صدای آشنایی رو شنیدم که گفت: تخفيف فلاي توديلی؟ با شنیدن صداش تنم یخ کرد و سمتش چرخیدم که سالار راد رو تو چند قدمیم دیدم.حس میکردم خشک زدم و همینطور بدون حرکت نگاهش میکردم. تخفيف فلاي توديلات آستین پالتوم رو کشید: خاله جون، مامانم داره میاد. بیا میخوام به مامانم نشونت بدم بگم کمکم کردی.