بزرگترین سایت همسریابی ایران گروه دوره گرد
آیا بهترین سایت همسریابی در ایران کدام است بارون از بزرگترین سایت همسریابی ایران گروه دوره گرد در قلعه خود پذیرایی نکرده بود ؟ آن طور که من بهترین سایت همسریابی ایران بارون جوان و ابله را می شناختم اصلا فکر نمی کردم که قادر باشد در عین حال یک شارلاتان با هوش و یک عاشق حرفه ای باشد. همانطور که مارکی با یولان صحبت می کرد نگاهی هم به اطراف سالن انداخت که از لژ یولان به مراتب دید بازتری در مقایسه با محلی که او معمولا می نشست داشت. توجه او بیک خانم بزرگ منش که در گوشه لژ خودش نشسته و ماسکی به صورت داشت جلب شد. او قبلا این خانم را ندیده چون پیوسته پشت او به طرف لژ او بود. هر چند که سر و صورت بزرگترین سایت همسریابی ایران خانم با دقت پوشیده شده بود ولی در مجموع مارکی می توانست احساس کند که بهترین سایت همسریابی در ایران خانم بطرز عجیبی برای او آشناست.
در حقیقت همه چیزاو شبیه خانم مارکیز همسر خودش بود. او با خود گفت:
" به... عجب احمقی هستم من... مارکیز الآن با خوبی و خوشی در قلعه دو برویر مشغول استراحت است. "
در همین لحظه او چشمش به انگشتر الماس بزرگی که به انگشت این خانم بود افتاد. این دقیقا مشابه انگشتری بود که مارکیز دو برویر همواره به انگشتش می کرد. مارکی که از بهترین سایت همسریابی ایران اتفاق غیر مترقبه کمی بر آشفته شده بود خیلی زود از یولان و عموی پیرش اجازه مرخصی گرفت و با عجله خود را به لژ خانم ماسک دار رسانید. هر چند که او خیلی با عجله حرکت کرده معهذا وقتی به آن جا رسید خانم ماسک دار تئاتر را ترک گفته ومرغ از قفس پریده بود. آن خانم حالا هر کس که می خواهد باشد ناپدید شده و شوهر مشکوک با سوء ظن خود تنها مانده بود.
بهترین سایت همسریابی ایرانی فکر خلق و خوی خوش او را باز گرداند
مارکی که کم کم شکش تبدیل به یقین میشد با خود گفت:
" آیا ممکن است که مارکیز در دام عشق یک آدم بد بختی مثل لئاندر گرفتار شده و او را تا این جا تعقیب کرده باشد ؟ حالا هر اتفاقی هم افتاده باشد من خوشبختانه خیلی خوب به حساب او رسیدم و اگر هم بزرگترین سایت همسریابی ایران قضیه واقعیت داشته باشد ما تازه با یکدیگر بی حساب شده ایم. "
بهترین سایت همسریابی ایرانی فکر خلق و خوی خوش او را باز گرداند و با سرعت خود را به اطاق آرایش خانمهای هنرپیشه رساند. ندیمه که با بی صبری منتظر او بود به مقدار کافی تلافی بزرگترين سايت همسريابي ايران قصور مارکی را بر سر او در آورد. وقتی همه چیز به پایان رسید لئاندر که به شدت از رفتن با عجله خانم مارکیز نگران شده بود بمحض رهایی از مسؤلیت های هنرپیشگی اش براه افتاد و خود را به میدانی که دفعه اول در آنجا سوار کالسکه شده بود رساند. کالسکه از آن شب ببعد هر شب در همان جا و همان موقع انتظار او را می کشید.
پیشخدمت کوچک با دیدن او یک نامه و یک بسته بدست او داد و بدون یک کلمه حرف دوان دوان از آنجا دور و در تاریکی از نظر پنهان شد. در نتیجه لئاندر فرصت اینکه او را سؤال پیچ نماید نیافت. یاداشت کوتاه که خیلی ساده به امضای ' ماری ' رسیده بود از طرف مارکیز بود که به او اطلاع می داد که او نگران اینست که شوهرش به او مظنون شده باشد و از این جهت برای بهترین سایت همسریابی در ایران کدام است ملاقات در آن جا خطرناک خواهد بود. به بزرگترين سايت همسريابي ايران وسیله از او امیدوار است که در آینده شرایط بهتری پیش بیاید که بتوانند یکدیگر را ببینند. او از بهترین سایت همسریابی در ایران اتفاق نا میمون اظهار نومیدی و اندوه کرده بود و از او درخواست داشت که زنجیر طلایی را که برایش فرستاده بود به عنوان یک هدیه بپذیرد. همچنین به او یادآوری کرده بود که بهترین سایت همسریابی در ایران کدام است اوقات خیلی خوشی را با هم سپری کرده بودند. در ابتدا خیلی سرخورده و نومید شده بود ولی وقتی وزن گنجینه بهترین سایت همسریابی در ایران کدام است را احساس کرد و طول و عرض زنجیر را دید بجای ناراحتی قدری هم خوشحال بود که از بهترین سایت همسریابی ایرانی اتفاق جان سالم بدر برده و دچار تنبیه سختی که در دفعه اول گرفتارش شد نگردیده بود.