-از این به بعد خودم به جای برنامه چت دوست یاب میارمتون. -نخیر با هیراد میام! -پس قبول کنین که تقصیر هیراد نیست و تقصیر شماست، اگه دلتون نمیخواد سر وقت بیاین پس بهتره اصال شرکت نیاین؛ چون من از کارمند تنبل خوشم نمیاد. -من تنبل نیستم! -پس از این به بعد با من بیا! -باشه. نمیدونم چی شد که قبول کردم؛ اما دیگه جایی برای پشیمونی نبود. لبخندی زد و گفت: -صبح ساعت هفت در خونهتونم. چشمام رو گرد کردم و گفتم: -چی؟ ساعت هفت؟! چه خبره؟ -چیزی نیست، عادت میکنی! ناچار سری تکون دادم و کیفم رو روی میز گذاشتم. دو ساعتی گذشته بود که گوشیم زنگ خورد. نگاهی به شماره انداختم. فرزانه؟! چه عجب! برنامه چت دوست یاب اتصال رو زدم و گفتم: -سالم رفیق بیوفا! -سالم، اوال رفیق نه خواهر! من خواهر بودنمون رو یادمه؛ اما تو اینم فراموش کردی؛ پس بیوفا تویی نه من. دوما من زنگ نمیزنم، تو که شمارهام رو داری چرا یه یادی نکردی؟
قربونت برم خواهری، توی شرکت برنامه چت دوستیابی جدید کار میکنم و وقت نمیکنم زنگ بزنم. -پس حسابی فراموشمون کردی دیگه؟!
برنامه چت دوستیابی بدون اشتراک چهطوره؟
نه عزیزم، این چه حرفیه؟ خوبی؟ برنامه چت دوستیابی بدون اشتراک چهطوره؟ -خوبم، برنامه چت دوستیابی اطراف خوبن و سالم دارن خدمتت. زنگ زدم باهاش حرف بزنی، دلش برات تنگ شده. -واقعا شرمندهم و روی حرف زدن باهاشون رو ندارم. -نه برنامه چت دوستیابی سریع تو رو خیلی دوست داره، چند لحظه گوشی دستت باشه تا برم صداش کنم. -باشه! -الو دخترم ترالن؟! -سالم مریم جونم. -سالم عزیزم، خوبی؟ -قربونت برم خوبم، شما چهطوری؟ -منم خوبم مادر، دلم برات تنگ شده بود. چیکار میکنی؟ چرا زنگ نمیزنی؟ -شرمنده برنامه چت دوست یاب. کارهام زیاد شده وقت نمیکنم. منم دلم براتون تنگ شده بود. -باشه عزیزم، کی میای دیدنم؟! -من دیگه نمیتونم پیشتون بیام، اون خونه یادآور خاطراتمه! اگه بیام نابود میشم. -دخترم یه چیزی بهت میگم و همیشه یادت باشه؛ فقط صبر کن! صبر کردن همه چی رو حل میکنه. دلت شاد باشه. آرشام هر جا و هر کجا باشه دلش پیش توئه! -نه مریم جون، برنامه چت دوستیابی اطراف با عشقش خوشه و دیگه من رو فراموش کرده. -تو صبر کن دخترم، همه چی درست میشه.
برنامه چت دوستیابی جی بی خوبه؟
ازش خبری دارین؟ برنامه چت دوستیابی جی بی خوبه؟
-خوبه عزیزم. -صداتون رو شنیدم خوشحال شدم برنامه چت دوست یاب، سالم به همه برسونین. -مواظب خودت باش دخترم. تو هم سالم به مامانت اینا برسون. -شما هم مواظب خودتون باشین، خداحافظ. -خداحافظ دخترم. گوشی رو قطع کردم و سرم رو روی میز گذاشتم. یهو یاد برنامه چت دوستیابی جدید افتادم که توی برنامه چت دوستیابی چیست بود. سرم رو بلند کردم و دیدم سرجاش نیست. نفسی از سر آسودگی کشیدم و مشغول کارم شدم. چند تقه به در خورد و هیراد داخل شد. -سالم داداش گلم. -سالم خواهر عزیزم، خوبی؟ -آره خوبم، چیزی شده؟ -نه؛ مگه باید چیزی بشه؟ اومدم به خواهرم سر بزنم. -بیا بشین. روی مبل کنار میزم نشست و عمیق نگاهم کرد. -چرا اینجوری نگاهم میکنی؟ -چهجوری؟ -انگار میخوای یه حرفی رو بزنی؛ ولی مرددی!
آره؛ راستش من از یه نفر خوشم میاد. -وای! راست میگی؟ -یواش دختر، صدات رو بیار پایین! -برنامه چت دوست یاب سریع کی هست؟ -برنامه چت دوستیابی اطراف عموی هیراد. -عاشق آنیتا شدی؟ -عاشق که نه؛ اما احساس میکنم زوج مناسبی برای همدیگه میشیم. -برنامه چت دوستیابی بدون اشتراک خبر داره؟ -نه، هنوز چیزی بهش نگفتم. -میخوای من برم ازش خواستگاری کنم؟ -خواستگاری رو که من میکنم، تو فقط برو نظرش رو بپرس و بهم بگو. -باشه همین االن میرم. با ذوق از روی صندلی بلند شدم؛ اما پام به پایهی میز گیر کرد و پخش زمین شدم. صدای خنده هیراد پنجرههای اتاق رو لرزوند. -برنامه چت دوستیابی سریع! به چی میخندی؟ -دختر من میخوام ازدواج کنم نه تو که اینقدر ذوق داری! -خب یهدونه داداشم داره داماد میشه، بایدم شاد باشم. -برو عزیزم، مواظب جلوی پات هم باش. لبخندی زدم و از اتاق خارج شدم. سمت اتاق پری رفتم و چند تقه به در زدم. با صدای بفرمایید گفتن پری درو بازکردم و وارد شدم. -به سالم برنامه چت دوستیابی جدیدم! -سالم پری، سالم آنیتا. برنامه چت دوستیابی جی بی: سالم عزیزم، خوش اومدی. -خیلی ممنون! پری ما چهطوره؟ -