ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل بی نام
بی نام
38 ساله از نوشهر
تصویر پروفایل سعید
سعید
32 ساله از کرج
تصویر پروفایل وحید
وحید
51 ساله از بندر انزلی
تصویر پروفایل سعید
سعید
34 ساله از رفسنجان
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند
تصویر پروفایل سحر
سحر
28 ساله از رشت
تصویر پروفایل کیارش
کیارش
38 ساله از لنجان
تصویر پروفایل مهدیه
مهدیه
21 ساله از مشهد
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
57 ساله از تهران
تصویر پروفایل عماد
عماد
43 ساله از ابرکوه
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
38 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از دامغان

برنامه دوست یابی ایفون ایرانی

برنامه دوستیابی ios یه دستشو تو جیبش کرده بود و با یه ژست خاص به جنتوی سفیدش تکیه کرده بود... برنامه دوست یابی ایفون در ایران خوشتیپ شده بود

برنامه دوست یابی ایفون ایرانی - دوست یابی


تصویر برنامه دوست یابی ایفون ایرانی

درست یه روز دیگه عروسیمه و برنامه دوست یابی ایفون هنوز باور ندارم اونم ازدواج با پسری که فک میکردم زیر خروارها خاک باشه!!! نمیدونم حکمت چی بود؟ولی هر چی بود که سرنوشت خوبیو واسم رقم زد.امروز قرار بود که برنامه دوست یابی ایرانی ایفون بیاد دنبالمو بریم تا واسش کت شلوار بخریم...صبح اومد دنبالم و رفتیم و یه کت شلوار مشکی و پیرهن سفید با کروات ذغال سنگی خریدیمو بعدشم رفتیم ناهارو تا شب یکم دور زدیمو بعد شب منو گذاشت خونه و هر چی اصرار کردم بمونه قبول نکرد و رفت! تا صبح از فکر فردا خوابم نبرد...برنامه دوست یابی ایفون در ایران بلاخره ساعت ٩ پاشدمو رفتم دوش گرفتم و اماده شدم و با برنامه دوست یابی ios در ایران و مامان راهی آرایشگاه شدیم درست از ساعت ٩ منو نشوندن رو صندلی تا ساعته. ..

بعد کلی دستکاری که تو صورتم کرد آرایشگره برنامه دوست یابی ایفون زدو گفت: مثه ماه شدی گلم لبخندی زدم و گفتم: ممنون میخواستم از رو صندلی بلند شم که طهورا منو دید و با چشای متعجب گفت: وای طنین، برنامه دوست یابی ایفون در ایران فدات شه، چقد جیگر شدی تو! بعدم چشمک زد که بهش چشم غره رفتم تا حسابه کار دستش بیاد...برنامه دوست یابی ایرانی ایفون رو صندلی پاشدمو خودمو تو آینه نگا کردم...واقعنم خوب شده بودم و خیلی فرق کرده بودم موهامو واسم یه طرفشو برده بود بالا و شینیون کرده بود و طرفه دیگشو فر کرده بود و ریخته بود دورم...

ابروهامم رنگ قهوه ایو صورتمم به خواسته خودم آرایش ملیح کرده بود... از ارایشگره تشکر کردم و رفتمو با کمک طهورا لباسمو پوشیدم که شاگردش گفت: طنین جون، آقا داماد منتظرن باشه میرم الان سریع شنلمو پوشیدمو خدافظی کردمو رفتم پایین...برنامه دوستیابی ios یه دستشو تو جیبش کرده بود و با یه ژست خاص به جنتوی سفیدش تکیه کرده بود... برنامه دوست یابی ایفون در ایران خوشتیپ شده بود لامصب، آروم آردم رفتم جلو که صدای پامو شنید و اومد و یه چند دقیقه ای نگام کرد و بعد گفت: مثه اینکه اشتباه اومدم با اجازه!

برنامه دوست یابی برای ایفون در ایران که گفتم: دیووووونه خندید

اومد برنامه دوست یابی برای ایفون در ایران که گفتم: دیووووونه خندیدو گفت: خیلی خوشگل شدی خانومم بعدم دستمو گرفتو نشوندم تو ماشبن؛البته با قر و فرو نازو اداهایی که فیلمبردار دستور میداد! خودشم سوار شد و یه اهنگه شاد گذاشت و تمومه نیروشو خالی کرد رو پداله گاز....... مجلسمونو تو باغ گرفته بودیم، وقتی رسیدیم

 برنامه دوست یابی ایفون زودتر از ماشین پیاده شد و اومد دره سمت منو باز کرد و دستمو گرفت و کمکم کرد که پیاده شم. مامانه خودمو برنامه دوستیابی ios و باباهامون دم در منتظر ما و بعد تبریک مهمونا وارد باغ شدیم و تو جایگاه عروس دوماد نشستیم...به جمعیت، نگاه گذرایی انداختم و متوجه شدم که همه مهمونامون اومدن...صدای موزیک زیاد بود و وسط یه عده برنامه دوست یابی برای ایفون در ایران پسر جوون ریخته بودن و میرقصیدن! برنامه دوست یابی ios در ایران برگشت سمتمو دستمو تو دستاش گرفتو گفت: چرا انقد یخ کردی تو؟؟نکنه ترسیدی؟

بعدم یه چشمک زد خندیدمو گفتم: ترس؟مگه جنی؟ برنامه دوست یابی ایفون در ایران: شاید اذیت نکن تیام اومد حرفی بزنه که صدای ارسلانو شنیدم: به به اقا تیام... چطوری طنین خانوم؟ منو برنامه دوست یابی ایفون از جامون پاشدیمو باهاش دست دادیم که گفت: تبریک میگم، ماشالا چقد بهم میاین! ممنون لطف داری برنامه دوستیابی ios: قربونت، ایشالا قسمت شما، از تو همینا یکیو انتخاب کن دیگه !!! منو ارسلان خندیدیم که جواب داد: نه بابا تیام هم تو زن گرفتی بسه... مگه بده؟؟ ارسلان: نه من جسارت نکردم هر سه مون خندیدیم که ارسلان دوباره تبریک گفت و رفت...

بهترین برنامه دوست یابی ایفون اومد پیشم؛خوشگل شده بود

بعد یکم نشستن بهترین برنامه دوست یابی ایفون اومد پیشم؛خوشگل شده بود...پیرهن آلبالویی دکلته ولی بلند و موهاشم مدل جمع و باز درست کرده بود براشو یه آرایش ملیح. اومد دستمو کشید و گفت: پاشو ببینم، عروسم انقد تنبل؟؟ خندیدمو گفتم: اذیت نکن تورو طهورا طهورا: عه پاشو بینم...بعدم روشو کرد سمت برنامه دوست یابی در ایفون گفت: تیام پاشو زنتم بلند کن.

مطالب مشابه