همچنین. اپ دوستیابی اندرویدی: چهقدر زیبایی ترالن جان! -ممنونم لطف دارین. هیراد: خانم رادمنش شما پیش خانم آذرمهر و تویه اتاق هستین، اپ دوستیابی فارسی تو هم پیش ترالن و تو یه اتاق. ببخشید واقعا؛ چون اتاقهای اینجا کمه! اپلیکیشن های دوستیابی فارسی طبقه دوم آماده بشه هرکدوم اتاق خودتون رو خواهید داشت. اهورا: مشکلی نیست داداش! بعد جلسه معارفه همراه هیراد و اهورا سمت دوستیابی اندروید اتاقم رفتیم و هیراد جای اهورا رو نشونش داد. پری هم با اپ دوستیابی خارجی سمت اتاق خودشون رفتن. اپلیکیشن دوستیابی اندروید نگاهی به دور و اطراف اتاق انداخت و گفت: -به نظرم باید اینجا تغییراتی ایجاد بشه! -چه تغییراتی؟! -مثال جای میزا و کمدها عوض بشه تا فضای باز بیشتری داشته باشیم.
اپلیکیشن های دوستیابی فارسی هم به تغییر جدید نیست
نخیر، اینجا رو خودم با سلیقه خودم چیدم! اپلیکیشن های دوستیابی فارسی هم به تغییر جدید نیست. -ببین من توی محیط باز میتونم کارام رو بهتر انجام بدم. حاال تو خواهر هیراد هستی باش! برای من مهم نیست که کی هستی؛ پس اونی که من میخوام میشه! -فکر کردی تو کی هستی؟! چون از انگلیس مدرک گرفتی و اومدی اینجا آدم خیلی مهمی هستی؟! من اتاقم رو اینجوری میپسندم، به کسی هم اجازه نمیدم تغییرش بده. -اپ دوستیابی اندروید میبینیم! -خواهیم دید! از اپ دوستیابی خارجی جنگ رو شروع کرده! پسره... شیطونه میگه بزنم صورتش رو پر خون کنم. خاک توی سرم! آخه من زورم به این هرکول میرسه؟! تا ساعت یک و نیم بکوب نوشتم و بعد تموم شدن کارم نمیتونستم گردنم رو تکون بدم. اپلیکیشن های دوستیابی فارسی به گردنم دادم و از پشت میز بلند شدم. کیفمم برداشتم و سمت در رفتم. کجا؟! برگشتم و باخشم به چهره خونسردش نگاه کردم: -میرم خونه! -بدون اجازه از من؟!
اوهو! شما کی باشی که من ازت اجازه بگیرم؟ -شریک و معاون اینجا! -خنده داره، من از هیراد که رییس اینجاست هم اجازه نمیگیرم، اونوقت بیام و از معاونش اجازه بگیرم؟ -اپلیکیشن دوستیابی اندروید که اوضاع این رو نشون میده؛ پس باید ازم اجازه بگیری. -تو خواب ببینی! -پس اگه حقوقت کم شد حق اعتراض نداری. -هرکار دلت میخواد بکن، برام مهم نیست! شاید خواسته اذیتت کنه! -اپلیکیشن های دوستیابی اندروید هرچی که باشه من نمیتونم اون رو تحمل کنم. از پشت میزش بلند شد و اومد روبه روم وایساد و دستاش رو روی شونههام گذاشت. -ببین خواهر جونم، همه اینایی که میگی یه لجبازی بچگونهاس! خودت که شرایطم رو میدونی، بودجه کافی برای زودتر ساختن طبقه باال نداریم. بعدش هم اپ دوستیابی فارسی مدیر باهوش و قابلیه!
حیفه همچین آدمی رو ازدست بدیم. به خاطر داداشتم شده باهاش راه بیا! قول میدم هرچه زودتر طبقه باال آماده بشه و از دستش راحت بشی. -اپلیکیشن دوست یابی فارسی برام سخته؛ ولی باشه فقط به خاطر تو؛ اما اگه زیاده روی کنه اون روی من رو هم میبینه! -قربونت خواهری! تو باهاش راه بیای اونم دیگه زیاده روی نمیکنه. االنم بیا بریم اتاق رو تغییر بدیم. -طبق گفته اون نباید باشهها! با سلیقه خودت تغییر بده. تک خندهای کرد و گفت: -از دست تو دختر، باشه بریم. سمت اتاق رفتیم. هیراد در رو باز کرد و وارد شد.
اپ دوستیابی اندروید بادیدن من و هیراد، روی صندلی افتاد
اپ دوستیابی اندروید بادیدن من و هیراد، روی صندلی افتاد و قهقه زد. هیرادم نیمچه لبخندی روی لبش نشوند و گفت: -چیه داداش؟! اپ دوستیابی فارسی خطاب به من گفت: -آخی بچه کوچولو! ترسیدی رفتی داداشت رو آوردی؟! دوباره قهقه زد: -بچه کوچولو خودتی؛ درضمن در حدی نمیبینمت که ازت بترسم. خندهی روی لباش خشک شد و خشم جاش رو گرفت. هیراد: بس کنین! من اومدم اتاق رو تغییر بدم اپلیکیشن دوست یابی فارسی تو چهجوری میخوای باشه؟