کانال همسریابی و دوستیابی را می شناسیم
آدم ریش سیاه اظهار داشت: - کانال همسریابی و دوستیابی را می شناسیم. آیا لازم است ما را بشناسی، ما مردم ساده ای هستیم. نام من صمدخان است. از همین منطقه می باشدم. از تیزین، ما غلجی ها مانند سایر کانال همسریابی تلگرام در زمان پدرت آرام زندگی داشتیم، کشت مینمودیم و مواشی نگاه میکردیم.
دو سال قبل کانال همسریابی شیدایی
دو سال قبل کانال همسریابی شیدایی نزد ما آمد، آنقدر پول خواست که نه تنها تمام مایلزم ما آنرا پوره نمیکرد بلکه اگر خودرا با فامیل های خویش میفروختیم، بازهم پوره نمیشد. من آدم تند خویی هستم، نتوانستم خود داری کنم. بجان مستوفی افتادم. اکبرخان با خموشی گوش میداد. او گریخت. اما بزودی دوباره آمد، اما نه با کانال همسریابی هلو این شاه احمق، بلکه با عساکر انگریزی؛ نیم تیزین را به آتش کشیدند.
جنگ با آنها بی مفهوم بود. لازم بود منتظر فرصت مناسب باشم و حال این فرصت بدست آمده است و کانال همسریابی و دوستیابی در کار ما مداخله نکن! حتی اگر سایه تو از کابل تا جلال آباد هم پهن شود نمی توانی جلو تصفیه حساب ما را با انگریزها بگیری. - خوب، تیزینی، ما با هم گپ میزنیم. اکبرخان روی خود را بطرف مهمان دیگری که قد بلند و خطوط باریکی در چهره داشت گشتانده وگفت: - تو بنظرم آشنا می آیی.
کانال همسریابی و دوستیابی حافظه ات قوی است. تو یقینا مرا دیده ای، پس از ملاقات با شما با تفنگ جد خود در کوه ها سرگردانم، کانال همسریابی مشهد میل دراز را که قبضه صدف کاری داشت به اکبرخان پیش نمود. - مقصدت را نمی دانم. اما تفنگ خوبی است، با ارزشتر از آن پیدا نمی شود. - درباره دقیق بودن اصابت مرمی آن هیچگونه شکایتی ندارم، من برای خودم ”تو” میگویم، اما برای تفنگم، ”شما ”خطاب میکنم.
نام کانال همسریابی تلگرام است
به همین ترتیب کانال همسریابی، من هم غلجی هستم بسان کانال همسریابی هلو. نام کانال همسریابی تلگرام است، طایفه ما از مدت ها قبل به سوداگری کاروانی مصروف است. شما خیلی ها قبل با من ملاقات کردید.
چهار سال گذشت. خودت بالای فیل سوار بودی و من بالای اسپ، تو به محلی که از اینجا دور نیست آمدی تا از سکندر برنس انگریزی استقبال کنی، راه بلد اصلی او بودم. تمام حاضرین به شمول لارنس، با دقت به کانال همسریابی دائم گوش داده بودند.