کسایی که تا اینجا پیش رفتن، بیشتر از ...... خیلی خب باشه. .. شنیدم! من زنگ زدم تا بهت بگم که خودتو بکش کنار، تو برام فقط رفیق نیستی. ... دوست ندارم درگیرت کنم. . .. بذار مشکل رو همین جا حل کنیم. برسه به گوشِ صیغه موقت در اصفهان. ... پای خیلی ها گیرِ هومن. ... به من ربط نداره. ... صیغه موقت اصفهان که دوست داری رفتار کن. .. از این وضع زندگی نجات. ... .. من به همین زندگیم راضی ام. ... می خوام کار درست رو انجام بدم. دفاتر صیغه موقت در اصفهان ضررت تموم می شه. .. اونا رحم ندارن اگه بدونن براشون دردسر داری ؛ می کشنت.
به خودت و زن و بچه ات کن.... تو بهتره به فکر آینده مراکز صیغه موقت در اصفهان و بچه ی خودت باشی! تا کی می خوای ادامه بدی ؟ هر وقت همه چی رو لو دادم. . .. صیغه موقت اصفهان نمی مونی. ... متاسفم هومن. ... من تلاشم رو کردم. . .. منم تلاشم رو کردم. . .. بی حرف دیگری، گوشی را سر جایش گذاشت. صیغه موقت در اصفهان دستانش را میان موهایش فرو کرد و محکم گرفت. مطمئن بود دفاتر صیغه موقت در اصفهان صحیح کدام است اما. ..آیا باید صیغه موقت اصفهان تلگرام کار را انجام می داد؟ می دانست تهدید را باید جدی بگیرد. مرکز صیغه موقت در اصفهان بزرگتر از این حرف ها بود. نگاهش سمت کیف مشکی روی میز، رفت. کیف را به سمت خودش کشید و برای چندمین بار نگاهی به برگه ها انداخت.
دوباره صیغه موقت اصفهان تلفن بود
سی دی را از جلد کاغذی اش در آورد و تصویر آشفته خودش، روی سی دی نقش بست. دوباره صیغه موقت اصفهان تلفن بود که از سینه اش بیرون آمد. فکر ها و نقشه هایی که از غروب کشیده بود، یکی یکی داخل ذهنش می آمدند. باید تصمیم درستی می گرفت و مرکز صیغه موقت در اصفهان تصمیم مهم، دور کردن خانواده اش بود! دوباره برگه ها و سی دی را داخل کیف گذاشت. کیف را برداشت وآهسته از اتاق بیرون رفت. مراکز صیغه موقت در اصفهان در آن وقت شب، غرق در سکوت بود. به ارامی از هال گذشت و وارد حیاط کوچک پشت خانه شد. نگاهی به آسمان تاریک انداخت و بی آنکه برقی روشن کند. به سمت انتهای حیاط کوچک رفت. کنار باغچه ی کوچک که جز علف های هرز، گیاهی نداشت، نشست و شروع به کندن گوشه ی کنار دیوار کرد.
سنگ های کوچک میان خاک نرم، دستانش را زخم می کرد اما در این شرایط وقتی نبود تا شاید شی بهتری برای کندن انتخاب کند! صیغه موقت در اصفهان به اندازه ای گودال بزرگ شد که مراکز صیغه موقت در اصفهان داخلشان جا بگیرد. کیف را همان طور داخل گودال گذاشت و این بار شروع به ریختن خاک ها کرد. مرکز صیغه موقت در اصفهان که یک دست شد، دو گلدان شمعدانی کوچک را از عمد روی خاک ها گذاشت و ایستاد. با دست های خاک آلودش، عرق نشسته روی پیشانی را پاک کرد. راضی از کارش، وارد خانه شد. قبل از اینکه دست هایش را بشوید، یک راست به اتاق خوابشان رفت. نباید یک ثانیه هم، هدر می رفت. با دیدن همسر غرق در خواب و دفاتر صیغه موقت در اصفهان نوزادش، لبخندش بزرگ تر شد.
هر اتفاقی هم می افتاد، اجازه نمی داد، کسی به همسر و سه فرزندش، آزاری برساند. صیغه موقت در اصفهان تخت نشست و اهسته بازوی برهنه ی همسرش را نوازش کرد: صیغه موقت اصفهان. ... رعنا جان. . .. زن کمی تکان خورد و کم کم چشمانش هم باز شدند. صیغه موقت اصفهان تلفن با دیدن نگاه پر از صیغه موقت اصفهان تلگرام و تعجبش، لبخندی زد: پاشو عزیزم. . .. رعنا ترسیده سر جایش نشست: چی شده هومن؟