سایت همسریابی دوهمدم تبیان کنجکاو تر از همیشه
چشمهای پر از پفِ سایت همسریابی دو همدم صفحه اصلی کار خودش را کرد و سایت همسریابی دوهمدم تبیان کنجکاو تر از همیشه پرسید: -دیشب نخوابیدی؟ سایت همسریابی دوهمدم جدید موهای پریشان شده روی پیشانیاش را داخل کلاه بافتنیاش کرد و گفت: -راستشو بخوای نه، نتونستم خوب بخوابم! بعدش آهی کوتاه کشید که یاس دستش را دراز کرد و در حالی که دستِ او را میگرفت گفت: -اگه خواستی بهم بگو چی شده.
شاید کاری از دستم برنیاد اما خودت سبک میشی! من تجربه کردم دردودل کردن آرام بخشه! سایت همسریابی دو همدم صفحه اصلی خیره شد! این دختر انگار آهن ربا داشت که انقدر آدم را به خود جذب میکرد، از وقتی دیده بودش یک جورایی مهرش بر دلش نشسته بود. کمی مکث کرد و بالاخره لب باز کرد و خلاصه و بغض دار گفت: -با شوهرم مشکل دارم! سایت همسریابی دوهمدم تبیان دستش را در دست خود فشرد و پرسید: -چه مشکلی؟مگه نگفتی تازه ازدواج کردین؟
سایت همسریابی دو همدم صفحه اصلی سرش را پایین گرفت، یاس اولین نفری بود که او حرف های دلش را برایش بازگو میکرد! - آره تازه ازدواج کردیم اما. .. با آمدن پیشخدمت حرفش نصفه ماند، کمی مکث کرد و سایت همسریابی دوهمدم تبیان دستش را از دست او خارج کرد و در حالی که کمی از قهوهاش را مزه میکرد گفت: -خب؟ سایت همسریابی دو همدم صفحه اصلی یک تکه از کیک کاکائویی را داخل دهانش گذاشت و در حالی که سعی میکرد اشک نریزد گفت: -من عاشقشم اما اون نه! از وقتی که نامزد شدیم تا الان حتی دستمو هم نگرفته! حسِ بدیه سایت همسریابی دوهمدم - جستجوی google، حسِ مرگه وقتی کسی رو که عاشقشی و کنارته رو نداشته باشی!
بخاطرش از سایت همسریابی دوهمدم آناهیتا جدا شدم
کمی از قهوه اش را تلخ مزه کرد و بغضش را با آن قورت داد! - وقتی دوستت نداره پس چرا باهات ازدواج کرده؟ اینبار اشکش ریخت، دستش را روی گونه اش کشید و با چشمهایی اشکی گفت: -نمیدونم یاس، نمیدونم! وقتی نامزد شدیم اوایل میگفتم خجالت میکشه یکم که گذشت کارو بهونه کرد، با خودم گفتم عروسی کنیم بهتر میشه، بخاطرش از سایت همسریابی دوهمدم آناهیتا جدا شدم باهاش اومدم اینجا هر چی گفت هر بهانه ای آورد هیچی نگفتم، هی با خودم گفتم درست میشه خوب میشه اما آخه کی؟ الان چهار ماه بیشتره اما هیچی به هیچی! حتی حتی... گریه امانش نداد!
سعی کرد هق هقش را خفه کند، بزور جلوی گریه اش را گرفت و با صدایی لرزان ادامه داد: -حتی سایت همسریابی دوهمدم امید هم از من جداست، مثلا اتاق مشترک داریم اما حتی یه بارم کنارم نخوابیده! بیرون غذا میخوره میاد خونه، حتی یه کلمه هم باهام حرف نمیزنه! دلم خیلی پره سایت همسریابی دوهمدم - جستجوی google، خیلی! یاس حرفی برای گفتن پیدا نکرد، با ناراحتی سرش را تکان داد و آهی کوتاه کشید! هر کسی به طوری توی زندگی عذاب میکشید! هیچ کس بی درد نبود! - ناراحت نباش لیندا، فکر نکن فقط تو غصه داری نه، منم دلم پره، خیلی پره!
سایت همسریابی دوهمدم - جستجوی google لبخند زد
سایت همسریابی دوهمدم جدید با دستمال کاغذی صورتش را پاک کرد و در حالی که قهوهاش را میخورد گفت: -تو اولین کسی هستی که من این حرفارو بهت گفتم، حتی بابا مامانم هم از این قضایا خبر ندارن! هیچ کس! سایت همسریابی دوهمدم - جستجوی google لبخند زد: -مطمئن باش به هیچ کس نمیگم، تو عین خواهرمی، از وقتی دیدمت یه حسِ خوبی نسبت بهت پیدا کردم!
سایت همسریابی دو همدم صفحه اصلی با لبخند چشمهایش را باز و بسته کرد: -مطمئنم! یاس با نگاه به ساعتِ توی دستش، جزوه را از داخلِ کوله اش خارج کرد و گرفت سمت سایت همسریابی دوهمدم جدید: -بیا عزیزم اینم از جزوه! لیندا جزوه را از دستش گرفت و در حالی که با دقت صفحه هایش را نگاه میکرد گفت: - ممنونم، ازش کپی میگیرم فردا میارم دانشگاه.