در داخل کشتی تعدادی همسریابی آغاز نو بدون فیلتر بودند که سایت همسریابی آغاز نو آنها خودش در همسریابی آغاز نو بدون فیلتر نشده بود. آنها را به کارهای روزمره کشتی گماشته بودند و نمیتوانستند تصور کنند که این آدمهای تیره روز چه بد بختیهائی متحمل شده اند. افرادی شبیه خودش در همسریابی آغاز نو بدون فیلتر هم داشت. حالا هم همسریابی آغاز نو بدون فیلتر اینطور فکر میکردند که در عرض سه سال گذشته به اندازه کافی کار شاق انجام داده و آرزو میکردند. این ها یک مشت آدمهای مفلوک از کار افتاده و مریض بودند که احتیاج به استراحت و مراقبت داشتند.
من برای دیدن سایت همسریابی آغاز نو کشتی رفتم
من برای دیدن سایت همسریابی آغاز نو کشتی رفتم و به او گفتم که با این بلاگ سایت همسریابی آغاز نو قبلی بایستی مانند مسافران معمولی کشتی رفتار شده و از کار معاف شوند. او با من موافقت کرد ولی یک موافقت بی اثر و بدون نتیجه. این به من نشان میداد که خود را آماده کنم که با مردمی طرف بشوم که از اتفاقاتی که برای ما رخ داده بود بی خبر و به آن به اعتنا باشند.
از این گذشته مسافرت ما بدون اتفاق خاصی پیش میرفت. من روزها خود را با مطالعه مشغول میکردم. در شروع همسریابی آغاز نو بدون فیلتر وقتی ما رسیدیم دسته موزیک همسریابی آغاز نو بدون فیلتر در یک روز سرد و ابری رسیده بودیم چیزی جز رسیدن سرمای زمستانی که در پیش بود از ما استقبال نکرد. کسی به کشتی آمد و اسم من جزو اسامی بود که خوانده شد. او یک دوست خانوادگی ما بود. من هیچوقت نسبت به او علاقه ای احساس نمیکردم.
این زن همیشه بنظرم یک شخص فضول و بی صداقت بود. تمام خیالاتی را که در باره خانه راحت پدر و مادرم با خود داشتم در یک لحظه از بین رفت. من طوری حیرت زده شده بودم که نمیتوانستم خشم خود را از عزاداری خود تشخیص بدهم. غم و اندوه مرگ مادر تقریبا کار خیانت آمیز پدرم را در خاطر من پوشانیده بود. این یک نمودار دیگری بود که من به یک محیط آرام و مالوف باز نمیگردم. کسی که در تمام مدت همسریابی آغاز نو بدون فیلتر در ذهن من شب و روز جای داشت حالا مرده و مرا تنها گذاشته بود. من مطالبی را داشتم که فقط به او میتوانستم بازگو کنم.
ده ساعت در بلاگ سایت همسریابی آغاز نو بودم
روز بعد سوار قطار شده و ده ساعت در بلاگ سایت همسریابی آغاز نو بودم. من بیشتر از آن گیج و گنگ شده بودم که بتوانم نقشه ای برای این دیدار از بلاگ سایت همسریابی آغاز نو و خانه کودکی خودم طرح کنم. در ایستگاه بلاگ سایت همسریابی آغاز نو کسی به استقبال من نیامده بود. شاید بهمین دلیل بود که من تصمیم گرفتم که مستقیما بخانه برنگردم. من نمیتوانستم خود را قائل کنم که بعنوان یک غریبه پا بخانه ای بگذارم که محل زندگی مادرم بود و حالا توسط زن دیگری اشغال شده بود. یک تاکسی که توسط زن های داوطلب رانده میشد گرفته و به خانه نامزدم رفتم. وقتی سایت همسریابی آغاز نو خودم را تثبیت کردم روز بعد بخانه پدرم رفتم.