خواهرت نمیگه صیغه میشم دختره کیه نصف شبی!
باشه... پس باهم میریم! پاشو رو گاز فشار داد و صیغه می شوم از جا کند چیکار میکنی؟؟؟ باتوام… نگهدار! ایندفعه جیغ کشیدم میگم نگهدار!! سرعتشو کم کرد... چون اخطار کمبود بنزین داشت چشمک میزد. پیچید تویه کوچه صیغه میشم کجاست؟ منو ببر پیش بانو! مگه نمی خواستی بری جهنم!؟ الان... صیغه میشم... کنار تو... کمتر از جهنم نیست! فکر کردی من الان خیلی خوشحالم! ؟ بعید نیست! دستشو به صورتش کشید. .. میریم صيغه مي شوم خواهرم... پیاده تا اونجا تقریبا یه ربع راهه دیگه چی؟خواهرت نمیگه صیغه میشم دختره کیه نصف شبی! نه نمیگه!
نمیشه که برم صيغه مي شوم خواهرش که حتی یه بارم ندیدمش
امشبو بیخیال شو... فردا می رسونمت هرجا بخوای واسه من آژانس بگیر... می خوام برم پیش بانو! من الان آژانس از کجا بیارم نصفه شبی؟! من نمیدونم... ولی من صيغه مي شومي خواهرت نمیام! خود دانی! راشو کشید و رفت... رفت؟! حالا من چیکار کنم...از تاریکی میترسم... خیلیم میترسم! دور شدنشو که می دیدم پاهام سست تر میشدن اما نمیشه که برم صيغه مي شوم خواهرش که حتی یه بارم ندیدمش!... چه فکرایی که درموردم نکنه!
هنوزم جز چند تا صيغه مي شوم ویلایی چیز دیگه ای ندیده بودم
سرجام نشستم از استرس پاهامو تند تند تکون می دادم لبمو گزیدم... حالا چیکار کنم ?! نمی تونم همینجوری دست رو دست بزارم! عزممو جزم کردم و از جام بلند شدم و بر خلاف جهتی که آرتان رفت حرکت کردم. وقتی از صيغه مي شوم میومدم ساعت صيغه مي شومي به ده بود و حالا هم حتما صيغه مي شومي به یازده! با من صیغه میشم فکر اضطرابم بیشتر شد و نگاهی به اطراف انداختم.... پر از دار و درخت بود خواهرش چجوری صیغه میشم زندگی می کنه؟! از ماشینش دور شده بودم ولی هنوزم جز چند تا صيغه مي شوم ویلایی چیز دیگه ای ندیده بودم متوجه چیزی شدم...
اما هرگز تو شرایط من صیغه میشم قرار نگرفته بودم
اینکه یه صیغه می شوم سفید رنگ داشت پشت سرم راه میومد. آب دهنمو به سختی قورت دادم. دیگه واقعا داشت گریه ام می گرفت تو کل زندگیم با دزد و کیف قاپ زیاد مواجه شدم... اما هرگز تو شرایط من صیغه میشم قرار نگرفته بودم. عرق سردی رو پیشونیم نشست نفس عمیقی کشیدمو شروع به دویدن کردم و همزمان اون ماشین سرعتشو زیاد کرد خواستم تند تر بدوم که پام به یه چیزی گیر کرد و قطعا اگر دستامو رو زمین نمی کشیدم, صورتم داغون شده بود خواستم از جام بلند شم که زانوهام تیر کشید و مانع از بلند شدنم شد.
چشم دوختم به صیغه می شوم
چشم دوختم به صیغه می شوم. که حالا درش باز شده بود و همزمان چهره منفور زندگیم از صیغه می شوم پیاده شد و قهقه ای زد دختر! انقدر ترسیدی از من؟ منکه لولو نیستم اخه! بعد دوباره خندید و صيغه مي شومي تر اومد. اگه بدونی من صیغه میشم چشمای به خون نشستت و موهای پریشون شده تو صورتت چقدر جذاب ترت کرده! دستای زخمی شدمو رو زمین گذاشتم و با سختی از جام بلند شدم...
درد پاهام و سوزش دستام شدیدتر شد به سختی گفتم: برو... گمشو! چرا گلم!؟ یعنی اگه اون پسره آرتان نصفه راه ولت کرد منم باید من صیغه میشم کارو کنم؟! بهم صيغه مي شومي شد و بازومو گرفت بیا بیا بریم پیش من... خواستم بازومو از دستش بیرون بکشم که محکم تر فشارشون داد. ببین دختر جون یا مث بچه آدم میای یا... جملشو ناتموم گذاشت و چاقوی براقشو جلوی چشمم تکون داد چند ثانیه خیره تو چشم هاش نگاه کردم.