خوش آمدی به خانمهاي صيغه اي مشهد گفت
نهال بشقاب میوهاش را روی عسلی گذاشت و گفت: -آره به. .. هنوز حرفش تمام نشده بود که صدای کلید در آمد و پشتش صدای گفتن خانمهای صیغه ای که باعث شد نهال با هول از جایش بلند بشود و من متعجب نگاهش کنم، خانمهاي صيغه اي مشهد با کیسه های غذا وارد زنان صیغه ای کرج شد و من بلند شدم، جواب سلامش را برخلاف نهال بلند و با لبخند دادم و جلوتر رفتم، کیسه هارا از دستش گرفتم و او خوش آمدی به خانمهاي صيغه اي مشهد گفت و نهال باز هم آرام جواب داد. کیسه ها را بردم تو آشپزخانه و برگشتم تو زنان صیغه ای کرج که عزم رفتن کرد، خیلی اصرار کردم برای ناهار بماند اما قبول نکرد و قول گرفت فردا هم من پیشش بروم.
تنهایی حسابی کلافهام کرده بود و خانوادهی خانمهاي صيغه اي مشهد هم خیلی خونگرم و مهربان بودند. بعد از بدرقه اش برگشتم تو آشپزخانه که خانمهای صیغه ای با دست و رویی خیس و حوله به گردن وارد آشپزخانه شد و روبه من که میز را میچیدم گفت: -خب به دوستت هم میگفتی میموند. پارچ آب را از داخل زنان صیغه ای دورود لرستان خارج کردم و در حالی که روی میز میگذاشتم گفتم: -خیلی اسرار کردم اما قبول نکرد. یاسین پشت میز نشست و در حالی که غذا را داخل بشقاب خالی میکرد گفت: -هفته ی دیگه عروسی دعوتیم. روبرویش نشستم و پرسیدم: -عروسی، عروسیِ کیه؟
هرچی که داشتی حتی اون زنان صیغه ای همدان!
خانمهای صیغه ای با دهن پر سرش را تکان داد: -خواهر کاوه دوستم، حالا باهاش آشنا میشی، فهمید تو پیشمی تو روهم دعوت کرد, خیلی کنکجاوه ببینتت. اولین زنان صیغه ای رباط کریم از غذایم را داخل دهانم گذاشتم و گفتم: -من لباس مناسب ندارما, گفته باشم باید بریم خرید خانمهای صیغه ای لیوانی آب خورد و گفت: -اونم به چشم, راستی گفتی لباس یاد وسایلات افتادم, از خونه ی عمو آوردمشون هرچی که داشتی حتی اون زنان صیغه ای همدان! لبخندی پررنگ روی لبم نشست و گفتم: -مرسی واقعا, بعد با فکر اینکه حتما تا حالا کاکتوسم خشک شده لبخندم پرید و با ناراحتی گفتم: -چه فایده حتما تا حالا خشک شده. خانمهای صیغه ای کرج سرش را تکان داد: -نه اتفاقا خیلیم پرانرڗی بود و قشنگ بود, معلوم بود به موقع بهش رسیدن. توی فکر رفتم, یعنی کی بهش رسیدگی کرده بود, کار زن عمو و فرید که عمرا, حتما کار نوید بوده!
حرفی نزدم که خانمهای صیغه ای کرج
حرفی نزدم که خانمهای صیغه ای کرج باز گفت: -داخل ماشینن, بعد از ناهار میرم میارمشون. چشمهایم را با لبخند بازوبسته کردم و گفتم: -ممنون, راستی خانمهای صیغه ای کرج دیگه غذای حاضری نخر خودم درست میکنم. خانمهای صیغه ای در شیراز ابرویی بالا انداخت و گفت: -حتما, فقط نمیخوام اذیت بشی! قربونت برم من آخه چه اذیتی, شما دستور بده هر چی بخوای درست میکنم برات, انکار خونهی عمو هستم و برای اون فرید بیشعور و اون زن عموی پرافاده آشپزی میکنم. خانمهای صیغه ای در شیراز دستش را دراز کرد و دستم را گرفت و گفت: -عمو و نوید چی؟
آهی کوتاه کشیدم و گفتم: -اونا اذیتم نکردن هیچوقت, یعنی عمو که کلا خونه نبود نوید هم اصلا کاری باهم نداشت خیلی جاها حتی هوامو هم داشت. نگاه خانمهای صیغه ای در شیراز تغییر حالت داد و با لبخندی کج کنج لبش گفت: -پس دمش گرم! لبخندی کوتاه زدم که خانمهاي صيغه اي ادامه داد: -اتفاقا امروز صبح هم طرف من بود! ابروهایم را توی هم گره زدم و پرسید: -طرف تو؟ طرف چیه تو؟ خانمهاي صيغه اي آهی کوتاه کشید و گفت: -عمو دبه کرده! گیج شده نگاهش: -یعنی چی؟