مگه من چی کار کرده بودم که وقیح و بی شرم بودم؟ تو نیستی که اینطور ناسزا بارم میکنی؟ -من و ایران زندگی کاملترین سایت همسریابی در حال حاضر در ماه عسل هستیم. حتماً براتون جالبه که بدونید توی ویالی شما در شمال هستیم و سایت همسریابی بهترین همسر عزیزم هم برای تهیه غذا بیرون رفته. اگر امری ندارید خدانگهدار... گوشی رو قطع کردم و صدای جلز و ولز فخری خانم رو پشت تلفن نشنیدم. با اینکه جوابش رو داده بودم اما عصبی و سر در گم بودم. خوشحال نبودم و برعکس به قدری ازرده شده بودم که عصبی موبایل بهترین سایت همسریابی در ایران رو به گوشه ای پرت کردم و تن رنجیده ام رو روی تخت انداختم و های های گریستم. متوجه نشدم چقدرذ در اون حال باقی ماندم اما وقتی گرمی دست کسی رو روی موهام حس کردم سر بلند کردم و ایران زندگی کاملترین سایت همسریابی رو باالی سرم دیدم. اه سروش. سروشم به خاطر هر چه توهین بلد بودند نثارم کردند. وای ورود به سایت همسریابی توران کجایی که ببینی مادرت برایت جشن نامزدی گرفته بودن اینکه اهمیتی به بودن من بدهد. -چی شده پاییز؟
بهترین سایت همسریابی در ایران که لبه تخت نشسته بو
غضم دوباره ترکید و در حالی که سرم رو روی زانوان بهترین سایت همسریابی در ایران که لبه تخت نشسته بود میگذاشتم بنای گریستن گذاشتم. سروش که سر در گم شده بود سعی میکرد چیز نگوید تا من خودم رو تخلیه کنم. -دوست نداری برگردیم؟ در سایت همسریابی بهترین همسر گریه خنده ام گرفت. من برای چه ناراحت بودم و او چه فکری میکرد. مگر بچه بودم که به خاطر برنگشتن گریه سر دهم؟ او نمیفهمید. نه از کجا باید می فهمید که دل من از کجا پر شده. از کجا باید میفهمید که بدترین القاب در یک لحظه نثارم شد در حالی که پاک و مطهر هستم و به تنها چیزی که رد ازدواج با ایران زندگی کاملترین سایت همسریابی فکر نکردم همان ثروتش بود. تنها چیزی که به ان فکر کردم خودش بود و عشقی که رد رگهای هر دوی ما جاری بود. نوازش دستهایش روی موهایم ارامشی عجیب به من بخشید. زمزمه کردم: -مامانت زنگ زد. .. برای لحظه ای نوازشش روی موهایم قطع شد
سایت همسریابی بهترین همسر رو از روی زانوانش برداشتم
من که در همان حال بودم بینی ام رو باال کشیدم. -باهاش صحبت کردی؟ سایت همسریابی بهترین همسر رو از روی زانوانش برداشتم و به صورتش نگاه کردم و سرم رو پایین انداختم.
وقتی مکثم رو دید گفت: -ایران زندگی کاملترین سایت همسریابی ناراحتت کرد؟ سرم رو تکون دادم و گفتم: -اونها فکر میکنن من برای تصاحب ثروت تو باهات ازدواج کردم. ازدواج که نه مادرت همچین با تشر بهم گفت که چطور جرئت میکنی خودت رو همسر بهترین سایت همسریابی در ایران بدونی که برای لحظه ای فکر کردم در نظر او دختر خرابی هستم که با ورودم به زندگی پسرش او را بدنام میکنم. -این حرفها چیه میزنی ورود به ایران زندگی کاملترین سایت همسریابی؟ اون عصبی بوده ورود به سایت همسریابی توران چیزی گفته تو چرا داری گریه میکنی و بی خودی خودت رو داغون میکنی. سرم رو کالفه بلند کردم و نگاهش کردم. نگاهش رنگ شرمندگی داشت. میدانستم شانه هایش مامنی برای دلتنگی هایم هست اما با این وجود سایت همسریابی بهترین همسر سرسختی گفتم: -تو بهشون نگفتی که من تو رو برای خودت میخوام؟ نگفتی که همدیگه رو دوست داریم؟ نگفتی تو پا پیش گذاشتی نه من؟ نگفتی پری رو دوست نداشتی؟ بهترین سایت همسریابی در ایران که فقط من رو میخواستی؟ نگفتی هیچ وقت خودم رو بهت تحمیل نکردم؟ نگفتی. ...؟ گریه ام به هق هق تبدیل شد و با عصبانیت پیش خودم فکر میکردم من که از ورود به سایت همسریابی توران خودم رو اماده رویارویی با مادر و پدرش کرده بودم پس چرا با کالمی میدان رو خالی کرده بودم و با زاری خودم رو زبون و حقیر نشون میدادم؟ از خودم و از اون همه ضعف بدم اومد.