اگهی همسر یابی و سایت همسر یابی هم رفتن برای کمک بهشون. نوید هم مثل ارباب ها روی مبل نشسته بود و از پنجره به بیرون نگاه میکرد. _ فکر کنم حرف من و جدی نگرفتی همتا خانوم؟ روی مبل کنارش نشستم و سعی کردم آروم باشم. _ نوید خان، باور کن االن به جز تو هیچکس به همچین مساله ای فک نمیکنه. _ پس فکر کنم اگه یه نگاهی به روشنک بندازی میفهمی که اشتباه کردی چشمم به همسر یابی پیوند افتاد، گوشه سالن روبروی اگهی همسر یابی ایستاده بود و انگشت اشارش و به سمت اگهی شوهر یابی گرفته بود و شاخ و شونه میکشید.
نگاهم و به سمت نوید چرخوندم و سکوت کردم. شایدم حق با نوید بود و رفتار من اشتباه بود. خودم و که گذاشتم جای روشنک بهش حق دادم و همون دقیقه تصمیم گرفتم اون چند روز و کنار نوید بمونم. امیر و نوید در حال کباب کردن جوجه ها بودن و اشکان هم گیتار به دست ترانه میخوند و ما هم همراهیش میکردیم. _ االن که همه دور هم جمع شدیم. میخوام یه اعترافی کنم، همتا صدای فوق العاده ای داره که تا االن همگی ازش بی نصیب بودید. از خجالت سرخ شده بودم و چشم غره ای به اگهی شوهر یابی رفتم. _ همتا االن میخوام که بخونی، منم ساز بزنم. خودم باور نمیکردم اما میگفتن صدای خوبی دارم، تو مدرسه و همکالسیام، اگهی همسر یابی، حتی یکبارم برای نوید خونده بودم وقتی خواب بود.
سایت همسر یابی و نمیخواست
شبی که دلم و طبق معمول با تحقیراش خورد کرد. دلم دوباره اون نگاه سایت همسر یابی و نمیخواست. نگاهی به نوید انداختم، دستش و کشوندم تا کنارم بشینه و من بخونم. هر وقت به همسر یابی پیوند ترانه گوش میدادم، بغض میکردم. همسر یابی پیوند هیچ وقت دلیلش رو نفهمیدم اما هربار غم درونم گل میکرد. به بچه ها که نگاه کردم هرکدوم به گوشه ای خیره شده بودن، انگار دلشون نمیخواست که تموم شه. نوید دستش و انداخت دور گردنم و به چشمام زل زده بود. باورم نمیشد که نوید هم تحت تاثیر قرار بگیره، خنده بلندی سر دادم و گفتم: عزیزان تموم شد. برگردید به حالت اولیه. اگهی شوهر یابی دستش و روی پاهام کوبید. _ همینه لعنتی. این صدات و دوست دارم. و باز هم سنگینی نگاه سایت همسر یابی.
برای ناهار باز هم کنار نوید نشستم و مثل یه بازیگر خوب، ادای یه نامزد فوق العاده رو در اوردم و البته نه طبیعی تر از نقش نوید. لقمه ای برام گرفت و در گوشم آروم گفت:
همسر یابی پیوند خوبی داشته باشه
فکر نمیکردم صدای به همسر یابی پیوند خوبی داشته باشه. لقمه پرید تو گلوم و داشتم خفه میشدم. لیوان آب و داد دستم. _ منم فکر نمیکردم تو بلد باشی از اگهی همسر یابی تعریف کنی. همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا شب موقع خواب. باید کجا میخوابیدم؟ چرا به همچین چیزی فکر نکرده بودم؟ امیر و پری که اتاق خودشون و انتخاب کرده بودن و رفتن، اگهی شوهر یابی و سایت همسر یابی هم همینطور. فقط من مونده و بودم و نوید. به اجبار بالشت و پتویی برداشتم و پشت سر نامزد قالبی راه افتادم. _ تو روی تخت بخواب، من پایین. بالشتم و کوبیدم و پریدم رو تخت. نویدم پایین تخت دراز کشید،