اهورا نگاهش رو ازم گرفت و رو به اپ دوستیابی خارجی گفت: -فقط فضای بازمون بیشتر باشه کافیه. هیراد سری تکون داد و گفت: در رو باز کردم و حین خارج شدن با حرص محکم کوبیدمش. سمت اتاق اپلیکیشن دوستیابی خارجی رفتم و در رو باز کردم. مشغول خوردن قهوهاش بود، با صدای در برگشت و نگاه متعجبش رو بهم دوخت. -چی شده ترالن؟ -من با این پسره آبم تو یه جوب نمیره. یا اپلیکیشن های دوستیابی خارجی اون رو عوض میکنی یا پرتش میکنم بیرون! -چی شده مگه؟! -بهترین اپلیکیشن دوستیابی خارجی چی بشه؟ نیومده به من میگه اتاق بد چیده شده؛ باید فضای باز بیشتری داشته باشیم! بعدش هم میگه برای بیرون رفتنم باید از من اجازه بگیری! قهوهاش رو روی میز گذاشت و قهقه زد. -اپ دوستیابی فارسی اصفهان بیدرمون! به چی میخندی؟ با ته مایههای خندهاش گفت: -وای اپ دوستیابی خارجی شما دوتا دیگه کی هستین؟ نیومده باهم سر لج افتادین!
اصال باورم نمیشه. اهورا همچین پسری نیست؛ -باشه؛ فردا همه چی آمادهاس! اپلیکیشن دوستیابی خارجی وقت رفتنه، بریم خونه ترالن؟ -آره بریم. هیراد دستی روی شونه اهورا زد و گفت: -موفق باشی داداش، بریم خواهری.
اپ دوستیابی فارسی اصفهان: قربانت، به سالمت.
اپ دوستیابی فارسی اصفهان: قربانت، به سالمت. باهم سوار ماشین شدیم وهیراد سمت خونه حرکت کرد. -دیدی چهقدر رو داره؟! -میخواد تو رو اذیت کنه عزیزم. -اگه من اپ دوستیابی خارجی همچین اجازهای بهش نمیدم. -فقط بیچارهاش نکنی پسر مردم رو! -نترس؛ اما انتقامم رو ازش میگیرم. تک خندهای کرد و گفت: -انتقام؟ مگه آدم کشته بیچاره؟! -نخیر؛ اما امروز بهترین اپلیکیشن دوستیابی خارجی به من توهین کرد. منم ساکت نمیشینم. یاد دعواهام با آرشام افتادم. روزای اپلیکیشن های دوستیابی خارجی که همش بحث میکردیم؛ برای همدیگه خط و نشون میکشیدیم. قطره اشکی چکید و روی گونهام نشست. نفسم رو با اپ دوستیابی خارجی تهران بیرون دادم. هیراد: ببینمت ترالن؟!
تو چرا داری گریه میکنی؟! -هیچی، یاد یه خاطره قدیمی افتادم. -حتما باز یاد اون پسره افتادی! باخشم نگاهش کردم و گفتم: -اپلیکیشن دوستیابی خارجی اسم داره، اسمشم آرشامه! -خب حاال، چه ازشم حمایت میکنه. -گفتم که بدونی! -خوش به حالش که اینقدر دوستش داری. بغض گلوم رو گرفت، چه فایده؟ دوست داشتنمم به دردم نخورد! من رو فروخت به یه دختر خارجی. هیراد: قربونت برم گریه نکن، اصال یه چیزی! اگه قول بدی گریه نکنی یه فکر خوب برات دارم. اپلیکیشن های دوستیابی خارجی رو پاک کردم و گفتم: -چه فکری؟! -میدونم چهجوری حال اهورا رو بگیری. -چهجوری؟
بهترین اپ دوستیابی فارسی عاشق قورمه سبزیه
خب بهترین اپ دوستیابی فارسی عاشق قورمه سبزیه. میتونی به عنوان معذرت خواهی بابت امروز براش غذا ببری و... -چی؟ عمرا! اپ دوستیابی خارجی تهران برای اون نکبت غذا ببرم و ازش معذرت خواهی کنم؟! -حاال صبرکن ببین چی میگم بعد جوش بیار. -باشه. -آره غذا ببری و بگی به عنوان معذرت خواهیه!
بعد اونم خوشحال میشه و غذا رو میگیره؛ اما نمیدونه که توی غذا پر فلفله! اهورا به فلفل حساسیت داره، اپ دوستیابی فارسی حتی یه قاشق بخوره تا یه روز کل بدنش خارش میگیره. با تصور صحنه خارش گرفتن اهورا قهقه زدم: -عالیه، موافقم! -نگی من گفتما، میکشتم! -خیالت تخت! با فکرای شوم توی سرم، لبخندی به اپ دوستیابی فارسی زدم و از شیشه به بیرون خیره شدم. بارون مثل همیشه به راه بود و گلهای توی حیاط خیس و پر از قطرههای الماس مانند بارون شده بودند. اپ دوستیابی خارجی اصفهان پشمیام رو روی شونهام انداختم و درحیاط رو باز کردم و سمت گلهای باغچه رفتم. دستی روی گل برگهای رز قرمز کشیدم و بوشون رو به اپلیکیشن های دوستیابی خارجی فرستادم. روی نیمکت چوبی کنار باغچه نشستم و اجازه دادم قطرات بارون صورتم رو خیس کنه.