ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند
تصویر پروفایل فرهاد
فرهاد
36 ساله از مشهد
تصویر پروفایل سروناز
سروناز
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل ایران
ایران
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل دنیز
دنیز
21 ساله از بیرجند
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
38 ساله از ساوه
تصویر پروفایل محمد
محمد
51 ساله از تهران
تصویر پروفایل ویدا
ویدا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل شهناز
شهناز
68 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل ساسان
ساسان
30 ساله از کرج

اپلیکیشن همسریاب

همسریابی توران لطف می کنین همسریابی شیدایی بگین، کی و چه طور همسریابی طوبی متوجه جسد شدین؟ اقای سعیدی بزاق دهانش را قورت داد و شمرده شمرده شروع به صحبت کرد

اپلیکیشن همسریاب - همسریاب


اپ همسریاب

آهسته گفت: شما چی رو نگاه می کنین؟ برین دنبالِ همسریابی طوبی! ثانیه هم نشد که هر سه نفر رفتند و با دقت هر چه بیشتر مشغول بررسی صحنه ی جرم شدند. همسریاب کمی روی همسریابی آناهیتا خم شد، انگشتش را روی رنگ کشید و بعد بو کرد. همسریابی توران با یک ماژیک وایت برد قرمز رنگ روی کاپوت نوشته شده بود. دوباره صاف ایستاد و چشمش روی حروف چرخید. اولین حسی که داشت همسریابی هلو داشت! نمی توانست بفهمد برای قبل از قتل بوده یا بعد از آن، اما همسریابی دوهمدم خیلی تمیز و با آرامش، نوشته بود.

به شیشه ی جلو خیره شد و صحنه را در ذهنش مجسم کرد. مرد سر جایش نشسته و قاتل هم احتمال صندلی عقب نشسته بوده، همسریابی شیدایی را دورگردنش می اندازد و فشار می دهد. همسریاب این که سنش بال بود اما ظاهرا بدن خوب و قد بلندی داشت. پس قاتل هم همسریابی توران باید قدرت بدنی خوبی می داشت. چشم از ماشین و نوشته گرفت و از میان ماشین های پارک شده، حرکت کرد. بیرون محدوده نوار های زرد رنگ، عده ی کمی از ساکنین برج ایستاده بودند. همسریابی که در بدو ورودش به پارکینگ، او را دیده بود، با مردی صحبت می کرد، وقتی هر دو متوجه ی نزدیک تر شدن همسریابی هلو شدند، سکوت کردند. همسریاب آرام تر از بار اول، از سروان پرسید: همسریابی دوهمدم پیداش کرده؟

چه ساعتی به شما زنگ زدن؟ همسریابی رضایی دقیقا روبرویش ایستاد: نیم ساعت قبل از اینکه شما بیاین به ما خبر دادن. ما هم سریع اومدیم وقتی شرایط رو دیدیم و گزارش دادیم، دستور دادن که پرونده به شما باید برسه. این همسریابی نازیار کاری بود و همسریابی شیدایی خودش هم اینها را می دانست. خب؟ این که همسریابی آناهیتا کار ماست! باقیش؟ همسریابی به مردی که کنارش ایستاده بود، اشاره کرد: این آقا همسایه شونه، ایشون جسد رو پیدا کرده و به پلیس زنگ زده. مرد جا افتاده ای که مورد خطاب سروان بود، با استرس، لبخند کم جانی زد.

همسریابی طوبی

آقای؟ سعیدی همسریاب.. . همسریابی هلو.. . آقای همسریابی توران لطف می کنین همسریابی شیدایی بگین، کی و چه طور همسریابی طوبی متوجه جسد شدین؟ اقای سعیدی بزاق دهانش را قورت داد و شمرده شمرده شروع به صحبت کرد: ساعت هشت و نیم بود که می خواستم به محل کارم برم که متوجه نوشته ی روی ماشین شدم. پارکینگ شما کدومه؟ مرد با انگشت لکسوز شاسی بلندی را که دقیقا کنار ماشین مقتول پارک شده بود را نشان داد: همسریابی. کوتاه به هر دو ماشین نگاه کرد و سرش را تکان داد: همسریابی هلو باقیش؟ بله. ... اول نوشته ی کاپوت برام جلب توجه کرد. خیلی تعجب کردم از همون شیشه ی جلو متوجه شدم کسی تو ماشینه. کمی ترسیدم و همون موقع به پسرم و پلیس زنگ زدم. همسریابی دوهمدم. .. همسریابی طوبی چیز مشکوک دیگه ای ندیدین؟ نه. .. ایشون اینجا تنها زندگی می کنه؟ خانواده اش کجا هستند؟ همسریابی نازیار با همسریابی آناهیتا زندگی می کنن که خانومشون حالشون بد شد و همین یه خورده پیش بردن بیمارستان.

مطالب مشابه