قهوه رو توی قهوه جوش ریختم تا دم بکشه. پس چرا اپلیکیشن دوستیابی جدید بهم زنگ نزد؟ نکنه اتفاقی برای ترالن افتاده باشه؟ روی صندلی نشستم و نگران پاهام رو تکون دادم و منتظر دم کشیدن قهوه شدم. بعد از خوردن دو فنجون قهوه تلخ از آشپزخونه بیرون رفتم و توی هال سرک کشیدم. تنهایی هم خیلی بدهها! نه کسی هست و نه صدایی میاد. جدیدترین اپلیکیشن دوستیابی امشب برم پیش آیال تا یکم باشیطنتهاش بخندونتم و حالم خوب بشه. درحین راه رفتن گوشی رو هم از روی میز برداشتم و شماره رامین رو گرفتم که بعد چند تا بوق صدای خواب آلودش از پشت گوشی اومد. -ها؟ -اپلیکیشن دوستیابی جدید پسر، ها چیه؟ باید بگی سالم. -سالم، چرا نمیذاری بخوابم؟ دیشب شیفت بودم، کلی بیخوابی کشیدم!
خب منم نخوابیدم؛ ولی جدیدترین اپلیکیشن دوستیابی تو بیحال نیستم. پاشو خودت رو جمع کن، یاال! وقت نداریم، یه ماهه باید ماموریت رو تموم کنیم؛ وگرنه سرهنگ هر دومون رو از کار بیکار میکنه. -نترس بیکار نمیشی، برنامه جدید دوستیابی اطراف چیکارم داشتی؟ -میخوام برم خونه اپلیکیشن دوستیابی جدید خواستم بگم به نظرت نقشهای که کشیدیم جواب میده یا نه؟ -نمیدونم؛ اما من که دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه. برنامه دوستیابی جدید که اتفاقی پیش نمیاد. -! باشه بگیر بخواب من رفتم. -خواب رو از سرم پروندی، برو خداحافظ. -کم مثل پیر زنا غر بزن، خداحافظ. گوشی رو قطع کردم و سوییچ ماشین رو از روی میز برداشتم، در رو قفل کردم و سمت پارکینگ به راه افتادم. مشغول رانندگی بودم که گوشیم زنگ خورد، نگاهی به صفحه تماس انداختم و با دیدن شماره منزل مامانی به سرعت ماشین رو گوشهای پارک کردم و دکمه اتصال رو زدم. -سالم مامانی! -سالم مادر، خوبی؟
برنامه جدید دوستیابی اطراف برم خوبم، تو چهطوری؟ -منم خوبم، زنگ زدم بگم نگران ترالن نباش حالش خوبه. -! دستت درد نکنه، چیکارا میکنه؟ -پیش هیراد توی شرکتش کار میکنه. -پس حسابی سرش شلوغه، حرفی از من نزد؟ -چرا.. .حالت رو پرسید و گفتم خوبی. -دلم براش تنگ شده مامانی! -اونم دلتنگته، پس کی این ماموریت تو تموم میشه؟ -برنامه دوستیابی جدید یه ماهه تمومش میکنم و میام پیشتون. -انشاءهلل پسرم، من دیگه برم مزاحمت نمیشم. مواظب خودت باش، خداحافظ! -قربونت برم اپلیکیشن دوستیابی جدید تو هم مواظب خودت باش خداحافظ.
برنامه دوستیابی جدید فارسی کردم و وارد حیاط بزرگ شدم
راحت شدم. ترالنم انتظار دیگه داره تموم میشه، به زودی میام پیشت عزیزم! جلوی خونه برنامه دوستیابی جدید فارسی کردم و وارد حیاط بزرگ شدم.
بادیگاردها مثل همیشه نگاهم کردند و چیزی نگفتند. از پلهها باال رفتم و جلوی اتاق فرهمند وایسادم. چند تقه به در زدم و با بفرمایید گفتنش وارد شدم. کنار پنجره وایساده بود و پیپ مخصوصش توی دستش بود. -از این طرفا! چیزی شده؟ -اومدم بهتون سر بزنم و البته یه چیز مهمی هست که باید بهتون بگم. -چه چیزی؟ -بشینین تا عرض کنم. رو به روی هم روی صندلی نشستیم و فرهمند نگاه مشتاقش رو بهم دوخت. -راستش من توی برنامه دوستیابی جدید فارسی چند تا جاسوس زرنگ دارم. -باریکال! خب؟ -امروز صبح بهم زنگ زدن؛ مثل اینکه قراره یه کامیون مواد از راه مخفی وارد جدیدترین اپلیکیشن دوستیابی بشه و هم جریان رو فهمیدن و توی کمین نشستن. رنگ از برنامه جدید دوستیابی اطراف پرید. -گفتم شاید
این برنامه دوستیابی جدید ایرانی ربطی به شما و دوستاتون داشته باشه.
این برنامه دوستیابی جدید ایرانی ربطی به شما و دوستاتون داشته باشه. -چهطور ممکنه؟ اون راه مخفی تا حاال لو نرفته، هیچکس از وجود اونجا خبر نداره! چهجوری تونسته برنامه دوستیابی جدید رو پیدا کنه؟ -شما رو دست کم گرفتین! همونطور که ما جاسوس داریم اوناهم جاسوسهای خودشون رو دارن. -االن چیکار باید بکنیم؟ -موادها مال گروه شماست؟ -آره؛ جدیدترین اپلیکیشن دوستیابی راه افتادن و به سختی از مرز ترکیه رد شدند. دیگه هم نمیتونن برگردن، هیچ راه چارهای ندارم. برنامه دوستیابی جدید ایرانی به درک! یه سری اطالعات مهم هم توی اون ماشین هست که اگه دست بیفته من نابود میشم. جالب شد، خودت خودت رو لو دادی برنامه جدید دوستیابی اندروید! -کاری از دست من ساختهاس؟!