همسریابی آغاز نو را به داخل خانه برد
چند بچه لاغر و استخوانی در خیابان گل آلود کثیف بازی می کردند. زنانی که در جوانی پیر شده بودند جلوی در خانه های خود که بدون استثنا سقفی از کاه داشتند ایستاده بودند. از قیافه اعاز نو پیدا بود که اغلب مبتلا به تب مالاریا بودند که در نواحی ' لاند ' کاملا شایع بود. وضع بسیار رقت آوری بود و مسافران ما خوشحال بودند که به مهمان خانه پناه می برند هرچند که ظاهر مهمان خانه چنگی بدل نمی زد. صاحب مهمان خانه با شمایلی مهیب و تبه کارانه اثر زخمی سرخ رنگ بر روی پیشانی خود داشت. اسم او از خودش هم عجیب تر بود. همه او را بنام ' شیری گیری ' صدا می کردند.
او در جلوی مهمانانش در حالی که مرتب تعظیم می کرد همسریابی آغاز نو را به داخل خانه برد و مطالبی غیر قابل فهمی ابراز می کرد که میشد فهمید که او از مهمان نوازی خود تعریف می کند. بارون دو در آستانه در کمی مردد شد. افراد گروه به احترام او همه عقب رفته و منتظر بودند که اول او وارد شود. غرور او اجازه نمی داد که وارد مکانی این چنینی با یک گروه بازیگران کمدی وارد شود. ولی یک نگاه آغاز نو همسر راه را برای همه چیز گشود. او به مهمان خانه کوچک و کثیف با میل و رضایت کامل وارد شد.
در مملکت فرانسه وقتی یک مرد همراه یک زن زیباست ابدا مهم نیست که به کجا وارد می شود و می تواند مطمئن باشد که مورد حسادت بقیه قرار خواهد گرفت. خواجه ' شیری گیری ' مهمانانش را وارد اطاقی بزرگ با سقف کوتاه کرد که با تعریفاتی که او کرده بود جور در نمی آمد. ولی گروه هنرپیشگان دوره گرد ما از خیلی قبل درس خود را فرا گرفته بودند که: " هر چه پیش آید خوش آید. " همسریابی آغاز نو بدون اعتراض به هر سر پناهی راضی بودند. اعاز نو روی نیمکت های چوبی در اطراف یک صحنه سنگی که در وسط اطاق درست کرده بودند نشستند. در روی سایت اعاز نو صحنه چند تکه هیزم می سوخت و دودش از روزنه ای که در سقف باز کرده بودند خارج می شد.
از وسط این روزنه میله قطور آهنی به طور افقی عبور می کرد که از آن یک زنجیر قوی آویزان بود. این زنجیر یک دیگ بزرگ را روی آتش نگاه می داشت. این اطاق هم اطاق پذیرایی بود و هم آشپزخانه. سقف کوتاه این اطاق از دود مداوم آتش دان به کلی سیاه شده بود. دود غلیظی در قسمت بالای اطاق نزدیک سقف جمع شده و به تدریج از روزنه بیرون می رفت. یک ردیف قابلمه مسی براق روی دیوار مقابل آویزان شده بود که اگر خیلی مقایسه غیر عادلانه ای نباشد شخص را بیاد کشتی های جنگی یونان قدیم که سپرهای فلزی در اطراف آن اویزان شده بود می انداخت. یک دبه نیمه پر شراب که از پوست یک حیوان درست شده بود در گوشه اطاق قرار داشت که شبیه یک جسد بی سر بود که با لاقیدی در گوشه ای رها کرده بودند.
همسریابی آغاز نو را گرم می کرد
قطعا این یک محل شاد و مناسب برای اقامت نبود ولی مسافران ما هم قدرت انتخاب زیادی نداشتند همین قدر که آتشی بود که همسریابی آغاز نو را گرم می کرد برای اعاز نو کفایت می کرد.
در انتهای یکی از سایت اعاز نو نیمکت های چوبی دختر بچه ای نشسته بود که به نظر می رسید به خواب عمیقی فرو رفته است. سایت ازدواج آغاز نو دختر فقیرو لاغر و انبوهی از موهای سیاه مجعد ژولیده روی صورتش ریخته و لباس هایش مندرس، کثیف و پاره پاره بود. پاهایش برهنه و ساق پایش به رنگ قهوه ای و پر از آثار زخم و خراشیدگی بود که نشان می داد که تا چه اندازه او در میان بوته های خاردار وحشی دویده است. آغاز نو همسر که بر حسب اتفاق نزدیک سایت ازدواج آغاز نو دختر نشسته بود سایت ازدواج آغاز نو موجود درمانده بی پناه را زیر نظر گرفته بود ولی راضی نمی شد که خواب راحت او را مختل کند چون به نظر می رسید که در این جای ناراحت او خواب راحتی می کند. چند لحظه بعد که سایت همسریابی آغاز نو به طرف سرافینا که پهلوی او نشسته بود برگشت که با او صحبت کند دختر بچه از خواب پرید و با عجله موهای پریشان خود را از روی صورتش کنار زد.
صورتی کوچک و غم زده نمودار شد. صورت این بچه طوری لاغر بود که استخوان های گونه هایش بیرون زده بود. یک جفت چشم درشت قهوه ای با مژه های بلند در این صورت تکیده غیر عادی به نظر می رسید. چهره این دختر با دیدن سایت همسریابی آغاز نو با نشانی از تحسین از هم باز شد و با دیدن سرافینا با آن همه جواهرات بزرگ بدلی سایه آز و طمع هم به آن اضافه گردید. ولی توجه دختر بچه بیش تر به گردنبند مروارید آغاز نو همسر جلب شده بود. او با نگاهی خیره مجذوب این گردن بند شده بود و قادر نبود از آن چشم بردارد. پیدا بود که در تمام زندگیش چیزی به این زیبایی ندیده بود و شاید نزد خود فکر می کرد که ارزش سایت ازدواج آغاز نو جواهر از تمام پول های دنیا بیشتر است.
گاه گاهی نگاهش روی لباس های خانم ها هم می افتاد و بالاخره نتوانست بیشتر از این طاقت بیاورد.