همسریابی پیوند مهر دستش را پشت تلفن موسسه همسریابی پیوند مهر قرار داد و در حالی که به سمت درب خروج راهنماییاش میکرد ذوق زده گفت: -یعنی پنج روز دیگه تو بغلمه این فسقلی! کانون همسریابی پیوند مهر موهایش را پشت گوشش فرستاد و گفت: -شاید هم زودتر، دکتر گفت اگر زودتر دردم گرفت برم بیمارستان باهاش تماس بگیرم. موسسه همسریابی پیوند مهر ابرویش را بالا برد و با نگاه به شکم پرِ یاس زیر لب یک چیزی را زمزمه کرد و کانون همسریابی پیوند مهر با عشق نگاهش کرد و اگر زنگ موبایل آدرس موسسه همسریابی پیوند مهر بلند نمیشد شاید ساعت ها همانطور خیرهی هم میماندند!
سلام همسریابی پیوند مهر کجایی؟
نگاهش را به زور از چشمهای موسسه همسریابی پیوند مهر تهران گرفت و موبایلش را از داخل جیبش خارج کرد؛اسم و شماره یاسین روی صفحهی موبایلش رو نمایی میکرد؛دکمه ی سبز رنگ را لمس کرد: - جانم یاسین؟ - سلام همسریابی پیوند مهر کجایی؟ - سلام داداش تو مطب دکتریم داریم میریم خونه...چه خبر؟ -سلامتی، میخواستم بگم شام بیاین اینجا، نهال مهمونی گرفته، خودش چند ساعت پیش به موبایل یاس زنگ زد مشغول بود! همسریابی پیوند مهر سمت آسانسور قدم برداشت و در حالی که دکمه اش را فشار میداد گفت: آره مشغول بود، باشه مزاحم میشیم.سلام برسون. - قربانت، مواظب اون خواهر من فسقلی دایی باش، منتظرتونیم!
همسریابی پیوند مهر خندید: -من چاکر خواهر شما و فسقلیشون هستیم، فعلا! یاسین خندید: -فعلا! آسانسور آمد و موسسه همسریابی پیوند مهر در حالی که دست موسسه همسریابی پیوند مهر تهران را میگرفت در جواب سوالش که پرسید"یاسین چی می گفت" گفت: -دعوتمون کرد شام بریم خونشون، میگه نهال مهمونی گرفته. یاس آهانی زمزمه کرد و سایت همسریابی پیوند مهر دکمه ی طبقه ی همکف را فشردلبش هی روی صورت آدرس موسسه همسریابی پیوند مهر میچسبید و هی جدا میشد؛هی میچسبید هی جدا میشد! دستی روی صورتش کشید و باز لبش را روی صورتش چسباند و این بار صدایش کرد: - موسسه همسریابی پیوند مهر؟موسسه همسریابی پیوند مهر اصفهانم؟
موسسه همسریابی پیوند مهر تهران چشمک زد
همسریابی پیوند مهر لای چشمهایش را باز کرد؛ موسسه همسریابی پیوند مهر تهران را سفت بغل کرد و خواب آلود گفت: -بخوابیم! یاس دستش را بالا برد و گفت: -پاشو عشق من؛پاشو دیر میشه باید بریم خونه ی یاسین اینا! سایت همسریابی پیوند مهر چشمهایش را کامل باز کرد؛ لبخندی هدیه ی نگاه خیرهی یاس کرد و بوسهای وسط پیشانیاش کاشت؛ با انگشتش روی لب یاس کشید و گفت: -بله چشم گل من؛الان بیدار میشم! شما حاضری؟ موسسه همسریابی پیوند مهر تهران چشمک زد: -بله آقای پدر؛ما هردو آمادهایم! بعد صدایش را بچه گونه کرد و گفت: -بابا موسسه همسریابی پیوند مهر بلند شو بریم دایی منتظرمونه! همسریابی پیوند مهر قهقهه زد؛از ته و با ذوق!
یاس را سمت خودش کشاند و دستش را روی شکمش کشید و گفت: -ای به چشم فسقلی من الان پا میشم! یاس بلند شد؛سمت کمد رفت و در حالی که مانتوی قرمز رنگش را بیرون میکشید گفت: -دختر من خبر نداره چه بابای تنبلی داره! دِ پاشو سایت همسریابی پیوند مهر! موسسه همسریابی پیوند مهر اصفهان بلند شد در حالی که قلنجش را میشکست گفت: -ای بابا مادر و دختر افتادن به جون من، پا شدم عشقای من، پاشدم!
موسسه همسریابی پیوند مهر تهران نگاهش کرد
موسسه همسریابی پیوند مهر تهران نگاهش کرد و همسریابی پیوند مهر با چشمکی که نثارش کرد سمت سرویس بهداشتی رفت. چند ساعت بعد هر دو به مهمان های نهال پیوستند و دلیل مهمانی گرفتن نهال هم بارداری اش بود که حسابی تلفن موسسه همسریابی پیوند مهر را ذوق زده کرده بود.