من کلمات ترا دور از عقل و بی اساس می پندارم. متأسفانه شما نتوانستید به سوالات من جواب عاقلانه بدهید، زیاد تراز این، این کار باعث تعجب میشود که شما روسیه شناس بحساب می آیید... کانال تلگرامی ازدواج موقت مهرورزان خاموش گردید: مجبوریم نتیجه گیری نماییم... حال برایت مشوره میدهم با اسناد باقیمانده آشنا شوید. در همان پوسته آمده است. کانال تلگرامی ازدواج موقت مهرورزان از میز دوسیه کوچکی را گرفت و آنرا به ازدواج موقت مهرورزان پیش کرد: - و کمتر به امور فرعی مصرف شوید.
کانال تلگرامی ازدواج موقت مهرورزان ایستاده
جناب لارد به این کار بسیار به بی علاقگی برخورد میکند. من مجبورم اغلب از شما حمایه کنم... کانال تلگرامی ازدواج موقت مهرورزان ایستاده شده و دست خودرا با تبختر به معاون خود دراز نمود. ازدواج موقت مهرورزان نیز با عجله حرکت کرد. راه خانه نزدیک نبود. بعد از اینکه به آهستگی روی زین قرار گرفت اسپ را حرکت داد، کانال ازدواج موقت مهرورزان دربارۀ سایر وقایع به فکر کردن پرداخت. حیف ویتکویچ بیچاره. او نتوانست بفهمد که این انسان کم آشنا چرا علاقمندی اورا برانگیخت، با وصف آنکه دشمن سرسختش بود. آنهم دشمن شخصی، پس این علاقمندی از کجاست؟ او سعی کرد خودرا بجای بریدمن بگذارد. طبعا که روسیه هم ”چشم سبز” های خودرا دارد، چشم سبزهای خود خواه و زرنگ و حیله گر که مقام و جای خودرا روی استخوان های دیگران میسازند... چرا مرمی را به پیشانی خود زد؟ یا اینکه بریدمن نتوانست طور دیگری عمل کند. این ویلیام حی عزیز هیچگاه چنین عمل نخواهد کرد، زیرا او هرکسی را که بر سر راهش قرار گیرد، نابود خواهد کرد. اما دستان خود را خون آلود نخواهد کرد. همۀ فکرش درباره ”چشم سبز” مصروف بود و ازدواج موقت مهرورزان نمیتوانست از آن خودرا خلاص سازد.
آینده کانال تلگرام ازدواج موقت مهرورزان
اینک او به امتداد جاده کوهستان در امتداد دیوار مستقیم اردوگاه آینده کانال تلگرام ازدواج موقت مهرورزان در حرکت بود. انتخاب محل برای اردوگاه، اشتباه نوبتی دیگر چشم سبز بود. در یک کنار اردوگاه در امتداد جاده جوی قرار دارد. اردوگاه را از شرق و غرب تپه های بی بی مهرو و دیگر تپه ها احاطه کرده، اگر دشمن برآن مسلط شود، گارنیزیون در تله واقع می شود و... همه این ها از دست چشم سبز است.نظر به پلان اولی، قشون باید در بالاحصار در امتداد جاده جلال آباد که به هندوستان میرود، جابجا میشد. حین جابجا شدن قوا، ازدواج موقت مهرورزان با این کار مخالفت کرد، ایشان منتظر ورود خود بود و او برای خود اهانت میپنداشت که در نزدیک زنها، ندیمه ها وکنیزهایش کانال تلگرام ازدواج موقت مهرورزان قرار می داشتند.
حیرت آورتر از همه این است که این چشم سبز مکار و حیله گر چنان وانمود کرد که این براهین قانع کننده است و اصرار نمود که اردوگاه را در خارج دیوارهای شهر، در شمال اعمار کنند؛ در محلی که جنگجویان کوهستان میتوانستند حمله ور شوند. این موضوع برای جنرال کین بی تفاوت بود زیرا او به هندوستان بازگشت، اما آنهای که باقی مانده اند، چرا در مورد بیتفاوت ماندند؟ جادۀ ممتد به کابل از اراضی هموار و برهنه میگذشت و کانال ازدواج موقت مهرورزان پیوسته عرق خودرا پاک می کرد. آفتاب ماه سپتامبر سوزان بود.
منتظر ازدواج موقت مهرورزان بود
بالاخره خانه های پایتخت افغانستان نمایان شدند، نوکرش در پهلوی دروازه خانه منتظر ازدواج موقت مهرورزان بود. - سر، منتظرتان هستند. کی؟ نمی دانم سر، مثلیکه کانال تلگرام ازدواج موقت مهرورزان است، اما بطور عجیبی گپ میزند، خودرا دوست شما قلمداد میکند، سر. - دوست من در کابل، بسیار دلچسپ است... ا تاق ها نیمه تاریک و سرد بودند. از دیوان مرد تنومندی که چپن سیاه به تن داشت به استقبال صاحب خانه بلند شد.
از حرکاتش چنین استنباط میشد که میخواهد با حرارت وصمیمیت و گرمی با او بغل کشی کند اما کانال ازدواج موقت مهرورزان خودرا عقب کشیده گفت: - ببخشید، با چه کسی افتخار آشنایی دارم؟ - چطور؟ به آن اندازه تغییر نموده ام که شما مرا نمی شناسید؟ ببین از ملاقات ما هنوز دو سال نگذشته است. برادر امریکایی هستی، حالت چطور است جنرال هارلان؟