ترن از شهر ازدواج موقت آغاز نو بیرون آمد و در تاریکی مطلق به راه خود ادامه داد. تنها چیزی که ما می دانستیم این بود که به طرف شمال می رویم. من فکر می کردم که ما در روی خط اصلی شمال شرقی بودیم. اواسط صبح فردا بود که بعد از یک شب طولانی من از پنجره به بیرون نگاه کردم و متوجه شدم که ما در نزدیکی ادینبرو هستیم. حدود یک چهارم مایل از خانه خودمان بیشتر فاصله نداشتیم. حالا فهمیدم که از کدام ازدواج موقت آغاز نود خود را به طرف هند خواهیم گرفت. من در حالی از سایت ازدواج موقت آغاز نو خارج میشدم که جنگ در قاره آسیا شروع شده بود.
من میرفتم که از خطوط مرزی شرق امپراتوری سایت ازدواج موقت آغاز نو دفاع کنم. من فکر میکردم که در این مدت خیلی چیز یاد گرفته و آمادگی دارم که در هر موقعیتی روش مناسبی انتخاب کنم. آخرین کاری که من در ازدواج موقت آغاز نو کرده بودم این بود که با یک دختر جوان که در ازدواج موقت آغاز نو با او آشنا شده بودم نامزد کردم. وقتی در ازدواج موقت آغاز نو برای دیدن من اقامت داشتند این دختر به آنجا آمد و با والدین من ملاقات کرد.
یک ازدواج موقت آغاز نور فرانسوی
آنها واقعاً با این نامزدی ما موافقت نداشتند ولی به خاطر اینکه من به طرف جنگ و سرنوشت نامعلوم خود میرفتم آنها قبول کرده بودند. نامزد من فقط ۱۹ سال داشت و خود من ۲۱ سال. هر دوی ما بچه بودیم هرچند که باد سردی که از روی دریا می وزید تا مغز استخوان ما نفوذ میکرد. در بندرگاه کشتیهای بزرگی را می توانستیم ببینیم. احساس قهرمانانه سفر اکتشافی به من دست داده بود. سایت ازدواج موقت آغاز نو هم درآنجا لنگر انداخته بودند. یک ازدواج موقت آغاز نور فرانسوی هم به همراه چند کشتی جنگی در آنجا حضور داشتند. به خاطر آوردم که سالها پیش برای دیدن یکی از این کشتی های جنگی وقتی نزدیکی شهر ما آمده بود بود رفته بودم. ازدواج موقت آغاز نوت قدرتمند عرشه خود را که به بزرگی میدان فوتبال بود، توپ های خاکستری رنگ، و بقیه عظمت خود را به رخ بیننده می کشید.
داخل ازدواج موقت آغاز نور
این ازدواج موقت آغاز نوت باعث می شود که شخص احساس کوچکی بکند. این قدرت زیاد آتش، احساس امنیت و آسایش برای بیننده می آورد. بعد از قدری دوندگی و داد و فریاد، بارهای من از واگون ها خالی شده و ما در روی اسکله با بی نظمی خاص ارتشی ها شروع به حرکت کردیم ولی ما می دانستیم که بر عکس ظاهر قضیه ما کاملاً در نظم و ترتیب به سر می بردیم. این نظم و ترتیب در حقیقت نیرو و توان ما بود. راهنماها آمدند که ما را با خود به کشتی ها ببرند. ما بسرعت سوار قایق شدیم وخیلی از ماها هرگز نمی توانستیم تصور کنیم که سوار کشتی به این بزرگی و زیبائی خواهیم شد. داخل ازدواج موقت آغاز نور باعث حیرت و تحسین ما شده بود. تمام چوب ها و برنز ها صیقل داده شده و عرشه ازدواج موقت آغاز نور تا سر حد امکان تمیز شده بود.
پنجرههای اتاقهای کشتی ای نشان می داد که کسی در آن کشتی زندگی نمی کرد و ما همسفری بغیر از خودمان نداشتیم. این طور به نظر می رسید که مشتریان سیاست پیشه، تاجران پولدار و مسافران متمول که درحالت عادی از این کشتی استفاده می کردند از ترس سایت ازدواج موقت آغاز نو که لباس ازدواج موقت آغاز نو آلمانی را به تن داشتند کشتی سواری را فراموش کرده بودند. ما خود را در این کشتی بزرگ مثل دزدان دریایی می دیدیم و خیلی زود اتاق های ما بین ما تقسیم شد.